متحاکملغتنامه دهخدامتحاکم . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) با یکدیگر نزدیک حاکم شونده . (آنندراج ). کسی که با خصم نزدیک حاکم شود. (ناظم الاطباء). با طرف دعوی نزد حاکم رونده . و رجوع به تحاکم شود.
متعاقملغتنامه دهخدامتعاقم . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) پیروی نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پیرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاقم شود. || بطور نوبت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متحکملغتنامه دهخدامتحکم . [ م ُ ت َ ح َک ْ ک ِ ] (ع ص ) حکم کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پادشاه و حکم کننده . (ناظم الاطباء). بی دلیل حکم کننده . کسی که به زور حکم می کند. (از اقرب الموارد). || فرمان بردار. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سوفسطائی
متعقملغتنامه دهخدامتعقم . [ م ُ ت َ ع َق ْ ق ِ ] (ع ص ) آمد و شد کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به تعقم شود.
متهقملغتنامه دهخدامتهقم . [م ُ ت َ هََ ق ْ ق ِ ] (ع ص ) آن که کلان لقمه خورد طعام را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که لقمه ٔ کلان فرو می برد. (ناظم الاطباء). || چیره شونده و مظفر و پیروز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهقم شود.
متهکملغتنامه دهخدامتهکم . [ م ُ ت َهََ ک ْ ک ِ ] (ع ص ) مرد متکبر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد بزرگ منش متکبر. (ناظم الاطباء). متکبر. (ازذیل اقرب الموارد). و رجوع به تهکم و مستهکم شود.