متحرملغتنامه دهخدامتحرم . [ م ُ ت َ ح َرْ رِ ] (ع ص ) بازداشته شده و منع کرده شده . || غیرجایز و خلاف شرع و حرام . || محترم و حرمت داشته شده . || پناه گیرنده . || دزد. || خارجی و بیدین . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحرم شود.
متهارملغتنامه دهخدامتهارم . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) خود را پیر خرف نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که خود را پیرخرف مینمایاند و اظهار خرافت وپیری میکند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهارم شود.
تحریمفرهنگ فارسی عمید۱. حرام کردن؛ حرام گردانیدن چیزی یا کاری؛ منع کردن.۲. (اسم) شصتوششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه؛ متحّرم؛ لمتحرم.
مقبوللغتنامه دهخدامقبول . [ م َ ] (ع ص ) جامه ٔ درپی کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ مرقع. (از اقرب الموارد). || پذرفتارگردیده . (آنندراج ). پذیرفته شده . به اجابت رسیده . قبول شده .(از ناظم الاطباء). مورد قبول واقع شده : تویی مقبول و هم قابل