متحصنلغتنامه دهخدامتحصن . [ م ُ ت َ ح َص ْ ص ِ ] (ع ص ) حصارنشیننده و قلعه نشین . (آنندراج ) (غیاث ). کسی که در قلعه و جای استوار رود و در آنجا پناه گیرد. پناه گیرنده . (ناظم الاطباء). بست نشین . ج ، متحصنین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پناه گرفته در قلعه و جای سخت و یا در جای مقدس و بست نشی
متحصنفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که برای اعتراض یا در امان ماندن به جایی پناه برده است.۲. [قدیمی] کسی که در پناه کسی درآمده است.
متعسنلغتنامه دهخدامتعسن . [ م ُ ت َ ع َس ْ س ِ ] (ع ص ) آن که به پدر خود مانا باشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مانا به پدر خود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعسن شود.
متحصنةلغتنامه دهخدامتحصنة. [ م ُ ت َ ح َص ْ ص ِ ن َ ] (ع ص ) زن پاکدامن و پارسا. (ناظم الاطباء). و رجوع به متحصن شود.
مَّلْجَأٍفرهنگ واژگان قرآنپناهگاه (کلمه ملجا به معناي آن نقطهاي است که آدمي بدان پناهنده و متحصن ميشود )
متحصنةلغتنامه دهخدامتحصنة. [ م ُ ت َ ح َص ْ ص ِ ن َ ] (ع ص ) زن پاکدامن و پارسا. (ناظم الاطباء). و رجوع به متحصن شود.