مترلغتنامه دهخدامتر. [ م َ ] (ع مص ) سرگین انداختن . (آنندراج ). سرگین انداختن و ریخ زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دراز کشیدن رسن و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب ال
مترلغتنامه دهخدامتر. [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از اندازه ٔ طول که عبارت است ازیک چهل میلیون جزء از دایره ٔ نصف النهار و مساوی است به پانزده گره و سه ربع گره یعنی یک ربع گره از گزشاه که اندازه ٔ معمولی این زمان است کوتاه تر می باشد. (ناظم الاطباء). واحد طول در دستگاه متری است که به تخمین بر
متردیکشنری عربی به فارسیمتر , اندازه گير , سنجنده , اندازه , وسيله اندازه گيري , مقياس , ميزان , کنتور , مصرف سنج , وزن شعر , نظم , سجع وقافيه , با متر اندازه گيري کردن , سنجيدن , اندازه گيري کردن , بصورت مسجع ومقفي در اوردن , شتاب , دستپاچگي , تسريع , بارش , ته نشيني
مترفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) واحد اندازهگیری طول برابر با ۱۰۰ سانتیمتر.۲. [مجاز] ابزاری درجهبندیشده و نواریشکل و باریک برای اندازهگیری طول که انواع مختلف دارد.
متئرلغتنامه دهخدامتئر. [ م ُ ءِ ] (ع ص ) نگرنده به چیزی . (آنندراج ). تیزنگرنده .(ناظم الاطباء). || زننده به چوب دستی . (آنندراج ). زننده به چوب دستی و عصا. (ناظم الاطباء).
مثیرلغتنامه دهخدامثیر.[ م ُ ] (ع ص ) (از «ث ور») کسی که بر می انگیزاند و برمی آغالاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که شیار می کند زمین را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به اثارة شود. || بادی که دفع می کند ابر را و بلند می کند گرد و خاک را. (ناظم الاطب
مطیرلغتنامه دهخدامطیر. [ م َ ] (ع اِ) باران . (غیاث ). باران و جای باران رسیده . (آنندراج ). مکان مطیر؛ جای باران رسیده . (منتهی الارب ). ممطور و یقال یوم ماطر و مطیر و ممطور؛ یعنی روزی که در آن باران باشد. (از اقرب الموارد). بارانی .باران دار. بارنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- <span
متراسلغتنامه دهخدامتراس . [ م ِ ] (ع اِ) آنچه که با آن خود را از دشمن پنهان دارند مانند دیوار و جز آن . (از محیط المحیط).
متربجلغتنامه دهخدامتربج . [ م ُ ت َ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) مادر که مهربان شود بر بچه ٔ خود. (آنندراج ). و رجوع به متربجه و تربج شود.
متربلغتنامه دهخدامترب . [ م ُ ت َرْ رِ ] (ع ص ) بسیارمال و کم مال . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مُترِب شود.
متراسلغتنامه دهخدامتراس . [ م ِ ] (ع اِ) آنچه که با آن خود را از دشمن پنهان دارند مانند دیوار و جز آن . (از محیط المحیط).
متربجلغتنامه دهخدامتربج . [ م ُ ت َ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) مادر که مهربان شود بر بچه ٔ خود. (آنندراج ). و رجوع به متربجه و تربج شود.
متربلغتنامه دهخدامترب . [ م ُ ت َرْ رِ ] (ع ص ) بسیارمال و کم مال . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مُترِب شود.
دانسی مترلغتنامه دهخدادانسی متر. [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) نام یکی از اسبابهای غوطه ور که برای سنجش سنگینی نسبی بکار رود و بر روی اصل ارشمیدس ساخته شده است . (روش تهیه ٔ مواد آلی ص 87).
دمترلغتنامه دهخدادمتر.[ دِ م ِ ت ِ ] (اِخ ) رب النوع خاک در یونان قدیم بوده است که رومیان او را سِرِس می خواندند. (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دو کولانژ).
تاکسی مترلغتنامه دهخداتاکسی متر. [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) آلتی که مسافت طی شده ٔ یک اتومبیل یا مدت زمانی را که اتومبیل مشغول راه پیمائی است ، حساب کند و بطور خودکار کرایه را نشان دهد.
ژان ژئومترلغتنامه دهخداژان ژئومتر. [ ژِ ءُ م ِ ] (اِخ ) شاعر بیزانسی در قرن دهم میلادی . او یکی از شخصیت های برجسته ٔ ادبیات بیزانس است .