مترسملغتنامه دهخدامترسم . [ م ُ ت َ رَس ْ س ِ ] (ع ص ) نویسنده و رسم کننده و صاحب رسم . (آنندراج ) (غیاث ). آن که در آداب و رسوم کتابت تأمل و تفرس کند: هر چند دبیری صناعت بلندی است و از آن برتر است که مترسمان گمان برده اند. (دستور دبیری از فرهنگ فارسی معین ). || کسی که نشان سرای و خانه می جوی
مترسمفرهنگ فارسی عمیدکسی که آدابوروسم چیزی را رعایت میکند ولی از حقیقت آن آگاه نیست یا به آن توجه نمیکند.
خیال میکنی (/ به گمانت) که از تو میترسم؟گویش اصفهانی تکیه ای: xiyâl akere az to atarsun? طاری: fekr akre to-vâ (/ di-d-vâ) atarsun? طامه ای: xiyâl-e kere ke az to tarson. طرقی: fekr akere to-de atarso? کشه ای: fekr akere to-de atarso? نطنزی: xiyâl-e kere az to tarson? / gemuned mon az to tarson?
متشبهلغتنامه دهخدامتشبه . [ م ُ ت َ ش َب ْ ب ِه ْ ] (ع ص ) ماننده بچیزی . (آنندراج ). مانند و هم سان و مشابه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشابه شود.- متشبه مبطل ؛ کسانی اند که خود را در زمره ٔ صوفیان اظهار می کنند و از حیلت عقاید
خانقاهلغتنامه دهخداخانقاه . [ ن َ / ن ِ ] (معرب ، اِ مرکب ) مکان بودن مشایخ و درویشان . معرب «خانگاه » و مرکب از «خانه » و «گاه » است . نظیر: «منزلگاه » و «مجلس گاه » فارسیان بسکون «نون » نیز استعمال کنند. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) . خانه ای که درویشان و مشا
حسلغتنامه دهخداحس . [ ح ِ س س ] (ع اِ) دریافت . دریافتن . تأثر. آگاه شدن . اندریاب . (دهار). درک . ادراک . بیافتن . و برخی آن را معرب هوش دانسته اند. یافتن . دریافتن به یکی از حواس ّ خمسه ٔ ظاهرة. دانستن . دانش . آگاهی یافتن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و معنی آگاهی یافتن است و به تازی ادراک گ