مترولغتنامه دهخدامترو. [ م ِ رُ ] (فرانسوی ، اِ) راه آهنی است که تمام یا قسمتی از آن اززیرزمین بگذرد. مترو مختصر شده ٔ کلمه ٔ متروپلیتن است که اختصاصاً به راه آهن زیرزمینی شهری اطلاق میشود که محله های مختلف یک شهر بزرگ را به یکدیگر مربوط میسازد. اکنون غالب شهرهای مهم دنیا دارای مترو (راه آهن
متروفرهنگ فارسی معین(مِ رُ) [ فر. ] (اِ.) راه آهنی که معمولاً زیرزمینی است و به عنوان یک وسیلة نقلیة عمومی در شهرهای بزرگ استفاده می شود.
مترفلغتنامه دهخدامترف . [ م ُ رِ ] (ع ص ) بی راه گردیده از نعمت . (از منتهی الارب ). نعمت که بی راه گرداندکسی را. (آنندراج ). کسی که از روی خودسری اصرار به نافرمانی می کند. (ناظم الاطباء). || به نعمت پرورنده . (از منتهی الارب ). و رجوع به اتراف شود.
مترفلغتنامه دهخدامترف . [ م ُ رَ ] (ع ص ) گذاشته شده به طور خود هر چه خواهد کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). واگذاشته به میل خود و خواهش خود که هر چه خواهد کند || مغرور و خودبین و از خودراضی . (ناظم الاطباء). || بناز و نعمت پرورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). |
متروکاتلغتنامه دهخدامتروکات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ترکه . مرده ریگ .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی ، اثاث البیت ، و هر چیز که پس از کسی باقی ماند خواه آنکس زنده باشد و یا مرده . ما ترک . || رخت و اسباب غیر لازم . (ناظم الاطباء). و رجوع به متروکه شود.
متروپللغتنامه دهخدامتروپل . [ م ِ رُپ ُ ] (فرانسوی ، اِ) حالت کشوری نسبت به کشورهای تابعه یا تحت الحمایه ٔ خود.
متروپلیتنلغتنامه دهخدامتروپلیتن . [ م ِ رُ پ ُ ت َ ] (فرانسوی ، ص ) وابسته به کشور اصلی و متبوع . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) راه آهن زیرزمینی یا هوایی که از محلات شهری بزرگ و حومه ٔ آن گذرد. (فرهنگ فارسی ایضاً). و رجوع به مترو شود.
متروحلغتنامه دهخدامتروح .[ م ُ ت َ رَوْ وِ ] (ع ص ) گیاه بالنده . (آنندراج ). گیاهی که می بالد و بلند می شود. (ناظم الاطباء). || آن که به مروحه باد کند. (آنندراج ). || کسی که با بادزن باد می زند. (ناظم الاطباء). || آبی که بوی چیزی گیرد از جهت قرب . (آنندراج ). آبی که از جهت نزدیکی به چیزی بوی
متروعلغتنامه دهخدامتروع . [ م ُ ت َ رَوْ وِ ] (ع ص ) ترسنده . (آنندراج ). ترسیده و ترسانیده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تروع شود.
متروکاتلغتنامه دهخدامتروکات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ترکه . مرده ریگ .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی ، اثاث البیت ، و هر چیز که پس از کسی باقی ماند خواه آنکس زنده باشد و یا مرده . ما ترک . || رخت و اسباب غیر لازم . (ناظم الاطباء). و رجوع به متروکه شود.
متروپللغتنامه دهخدامتروپل . [ م ِ رُپ ُ ] (فرانسوی ، اِ) حالت کشوری نسبت به کشورهای تابعه یا تحت الحمایه ٔ خود.
متروپلیتنلغتنامه دهخدامتروپلیتن . [ م ِ رُ پ ُ ت َ ] (فرانسوی ، ص ) وابسته به کشور اصلی و متبوع . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) راه آهن زیرزمینی یا هوایی که از محلات شهری بزرگ و حومه ٔ آن گذرد. (فرهنگ فارسی ایضاً). و رجوع به مترو شود.
متروحلغتنامه دهخدامتروح .[ م ُ ت َ رَوْ وِ ] (ع ص ) گیاه بالنده . (آنندراج ). گیاهی که می بالد و بلند می شود. (ناظم الاطباء). || آن که به مروحه باد کند. (آنندراج ). || کسی که با بادزن باد می زند. (ناظم الاطباء). || آبی که بوی چیزی گیرد از جهت قرب . (آنندراج ). آبی که از جهت نزدیکی به چیزی بوی
متروعلغتنامه دهخدامتروع . [ م ُ ت َ رَوْ وِ ] (ع ص ) ترسنده . (آنندراج ). ترسیده و ترسانیده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تروع شود.