متسعلغتنامه دهخدامتسع. [ م ُ س ِ ] (ع ص ) آنچه بسازد عدد نه را. (از ناظم الاطباء). || کسی که خداوند شترانی باشد که نه روز یک نوبت آب خورند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
متسعلغتنامه دهخدامتسع. [ م ُت ْ ت َ س َ ] (ع ص ، اِ) جای فراخ و گشاد و جزء فراختر و گشادتر. (ناظم الاطباء) || (در اصطلاح هندسه ) در نزد مهندسین عبارت است از سطحی که محاط به نه ضلع متساوی باشد و اگر این اضلاع باهم برابر و مساوی نباشند آن سطح را نه ضلعی گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج <span c
متسعلغتنامه دهخدامتسع. [ م ُت ْ ت َ س ِ ] (ع ص ) (از «وس ع ») فراخ شونده . (آنندراج ) (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فراخ و پهن و عریض و گشاد و پهن شده . (ناظم الاطباء) : طارمی دیدمرتفع و رواقی متسع برکشیده . (سندبادنامه ص 179</
متشحلغتنامه دهخدامتشح . [م ُت ْ ت َ ش ِ ] (ع ص ) (از «وش ح ») آن که حمایل بگردن درافکند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
متشهیلغتنامه دهخدامتشهی . [ م ُ ت َ ش َهَْ هی ] (ع ص ) خواهانی چیزی کننده . (آنندراج ). آرزومند و مشتاق و کسی که خواهان چیزی باشد پس از خواهانی و دارای شهوتی باشد پس از شهوت . (ناظم الاطباء).
متشیعلغتنامه دهخدامتشیع. [ م ُ ت َ ش َی ْی ِ ] (ع ص ) دعوی شیعیت کننده و خود را شیعی نماینده . (آنندراج ). دعوای شیعی کرده و شیعی شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : هیچ مانعی ندارد که یک نفر شیعی متمایل به اعتزال یایک نفر معتزلی متشیع باشد. (خاند
مطسعلغتنامه دهخدامطسع. [ م ِ س َ ] (ع ص ) دلیل ماهر. راهنمای زیرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دلیل ماهر زیرک . (ناظم الاطباء). هادی حاذق . (از اقرب الموارد).
متسعبلغتنامه دهخدامتسعب . [ م ُ ت َ س َع ْ ع ِ ] (ع ص ) دراز شونده مانند رشته از آب لزج و نحو آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). لزج و چسبان و دراز و کشیده شده مانند انگبین و شربت و جز آن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسعب شود. || هنگفت و غلیظ مانند بلغم و آب دهان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانس
متسعرلغتنامه دهخدامتسعر.[ م ُ ت َ س َع ْ ع ِ ] (ع ص ) آتش برافروخته شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آتش مشتعل و برافروخته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسعر شود.
متسعسعلغتنامه دهخدامتسعسع. [ م ُ ت َ س َ س ِ ] (ع ص ) پیر خرف و آن که زندگانی او سپری شود. (آنندراج ). پیر خرف و فرتوت شده و زندگانی سپری شده و به آخر رسیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسعسع شود.
شبهکیستpseudocyst, adventitious cyst, false cystواژههای مصوب فرهنگستانحفرهای غیرعادی و متسّع که شبیه به کیست طبیعی است، ولی با روپوست پوشیده نشده است
متسعبلغتنامه دهخدامتسعب . [ م ُ ت َ س َع ْ ع ِ ] (ع ص ) دراز شونده مانند رشته از آب لزج و نحو آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). لزج و چسبان و دراز و کشیده شده مانند انگبین و شربت و جز آن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسعب شود. || هنگفت و غلیظ مانند بلغم و آب دهان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانس
متسعرلغتنامه دهخدامتسعر.[ م ُ ت َ س َع ْ ع ِ ] (ع ص ) آتش برافروخته شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آتش مشتعل و برافروخته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسعر شود.
متسعسعلغتنامه دهخدامتسعسع. [ م ُ ت َ س َ س ِ ] (ع ص ) پیر خرف و آن که زندگانی او سپری شود. (آنندراج ). پیر خرف و فرتوت شده و زندگانی سپری شده و به آخر رسیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسعسع شود.