متشیخلغتنامه دهخدامتشیخ . [ م ُ ت َ ش َی ْ ی ِ ](ع ص ) خواجه و پیرشونده . (آنندراج ). شیخ شده و خواجه و پیر گشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || آن که خود را به پیری زند. و رجوع به تشیخ شود.
متسوخلغتنامه دهخدامتسوخ . [ م ُ ت َ س َوْ وِ ] (ع ص ) در گل و لای افتاده . (آنندراج ). افتاده در گل و لای . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسوخ شود.
متسخیلغتنامه دهخدامتسخی . [ م ُ ت َ س َخ ْ خی ] (ع ص ) به تکلف جوانمردی کننده . (آنندراج ). کسی که به کراهت وبه تکلف بخشش و جوانمردی کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسخی شود.
متوسخلغتنامه دهخدامتوسخ . [ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (ع ص ) ریمناک و چرکین . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چرک شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به توسخ شود.
صبیلغتنامه دهخداصبی . [ ص َ بی ی ] (ع اِ) کودک یا کودک که هنوز از شیر بازنشده . (منتهی الارب ). کودک خرد. (مهذب الاسماء). کودک . (ترجمان القرآن جرجانی ). ولید. || کودک که از شیر باز شده باشد. (غیاث اللغات ) : عالم و عالم ز خلق و خلق تو آباد و خوش همچو از مادر