متغلبلغتنامه دهخدامتغلب . [ م ُ ت َ غ َل ْ ل ِ ](ع ص ) به چیرگی تمام دست یابنده بر چیزی . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مستولی و زبردست و قادر. (ناظم الاطباء) : فرق میان پادشاهان مؤید و موفق و میان خارجی متغلب آن است که پادشاهان چون دادگر و نیکوکردار و
متغالبلغتنامه دهخدامتغالب . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) مظفر و فیروز در تعاقب . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تغالب شود.
چیرهفرهنگ مترادف و متضادپیروز، غالب، چیر، فاتح، فایق، قاهر، متسلط، متغلب، مستولی، مسلط، منتصر ≠ مقهور
پیروزفرهنگ مترادف و متضاد۱. برنده، چیره، ظافر، غالب، فاتح، فایق، فیروز، فیروزمند، قاهر، قهرمان، کامیاب، متغلب، مستولی، مظفر، منتصر، موفق ۲. خجسته، مبارک، میمون ۳. بهرهور، بهرهمند، برخوردار، کامیاب، متمتع ≠ مقهور
ارسنلغتنامه دهخداارسن . [ اَ س ِ] (اِخ ) ارمیاقی (ارمیناقی ). مؤلف مجمل التواریخ والقصص در عنوان نسق ملک روم و ذکر اخبارشان در طبقه ٔ دوم آرد: ملک ارسن ارمیاقی هفده سال بود و دین یعقوبیان داشت . پس مردی بغیبت او قسطنطنیه فراز گرفت . چون بازآمد پادشاهی از وی بازستد و آن متغلب را بگرفت تا در ز