متفحصلغتنامه دهخدامتفحص . [ م ُ ت َ ف َح ْ ح ِ ] (ع ص ) بازکاونده و جستجو کننده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آزماینده و پرسنده و تفحص کننده . (ناظم الاطباء). کاونده و جستجو کننده . (غیاث ) : از عقاید اهل سنت و مذاهب اصحاب بدعت مستکشف و متفحص . (ترجمه
متفحشلغتنامه دهخدامتفحش . [ م ُ ت َ ف َح ْ ح ِ ] (ع ص ) بیهوده و زشت گوینده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفحش شود.
متفاحشلغتنامه دهخدامتفاحش . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) فحش دهنده و سخن زشت گوینده . (ناظم الاطباء). فحش گوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفاحش شود.
متفشیلغتنامه دهخدامتفشی . [ م ُ ت َ ف َش ْ شی ] (ع ص ) ریش و قرحه ٔ فراخ شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بیماری مستولی و فراگرفته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفشی شود.
متفصیلغتنامه دهخدامتفصی . [ م ُ ت َ ف َص ْ صی ] (ع ص ) رها شده از تنگی و سختی . (ناظم الاطباء). رهائی یابنده از هر چه باشد مثل آفت و بلا و وام . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفصی شود.
متفیظلغتنامه دهخدامتفیظ. [ م ُ ت َ ف َی ْ ی ِ ] (ع ص )جان دهنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کسی که نثار میکند جان خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).