ترجمه مقاله

متفق

mottafeq

۱. با هم یکی‌شده؛ هماهنگ.
۲. کسی که با دیگری همراه و متحد باشد؛ هم‌عهد.
۳. [قدیمی] کسی که قصد کاری را دارد؛ قصدکننده: ◻︎ یکی متفق بود بر منکری / گذر کرد بر وی نکو محضری (سعدی۱: ۱۹۲).
۴. [قدیمی] سازگار.

۱. موتلف، متحد، موافق، همراه، همرای، هممصلحت، یکدل، یکرای، همعقیده
۲. مصمم

ترجمه مقاله