متقابللغتنامه دهخدامتقابل . [ م ُت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت است از تقابل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با هم روباروی گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مقابل و روباروی . (ناظم الاطباء). روی بهم دارنده . روبروی یکدیگر. ج ، مُتَقابِلین : و نزعنا ما فی صدور
متقابلفرهنگ مترادف و متضاد۱. روبرو، رویارو، محاذی ۲. همراس ≠ متخارج ۳. دوسویه، دوطرفه ≠ یکطرفه، یکسویه
زاویه ٔ متقابللغتنامه دهخدازاویه ٔ متقابل . [ ی َ / ی ِ ی ِم ُ ت َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دو خط راست که یکدگر را ببرد چهار زاویه از آن بحاصل شود سر هردوی بهم آمده بر نقطه ای ، هرچه برابر بود آن را متقابل خوانند و یکدیگر را راست باشند. (التفهیم بیرونی ص <span cla
رهبندی متقابلmutual impedanceواژههای مصوب فرهنگستاننسبت ولتاژ مختلط در یک حلقه (mesh) به جریان مختلط دیگر هنگامی که جریان حلقههای دیگر صفر باشد
رهدهی متقابلmutual admittanceواژههای مصوب فرهنگستاننسبت جریان مختلط در یک حلقه (mesh) به ولتاژ مختلط دیگر هنگامی که ولتاژ حلقههای دیگر صفر است
القای متقابلmutual inductionواژههای مصوب فرهنگستانبرهمکنش دو پیچه که در یکی از آنها جریان متغیر وجود داشته باشد یا موقعیت دو پیچه نسبت به هم تغییر کند
متقابلانلغتنامه دهخدامتقابلان . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ، اِ)تثنیه ٔ متقابل . دو چیز رویاروی یکدیگر. و رجوع به تقابل شود. || (اصطلاح منطقی ) دو امری هستندکه از یک جهت در یک زمان در محل واحد جمع نشوند و یا دو امری میباشند که صادق نباشند بر شی ٔ واحد در حالت واحد در جهت واحده . بالجمله دو امری که با ی
متقابلةلغتنامه دهخدامتقابلة. [م ُ ت َ ب ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث متقابل : احترامات متقابله . معامله ٔ متقابله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
متقابلینلغتنامه دهخدامتقابلین .[ م ُ ت َ ب ِ ل َ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ متقابل در حالت نصبی و جری . رجوع به متقابلان و تقابل و متقابل شود.
متقابلاًلغتنامه دهخدامتقابلاً.[ م ُ ت َ ب ِ لَن ْ ] (ع ق ) در مقابل . در برابر: ما هم متقابلاً بشما تبریک میگوئیم . (فرهنگ فارسی معین ).
cross-referenceدیکشنری انگلیسی به فارسیمرجع متقابل، مراجعه متقابل، مراجعه از فهرستی به فهرست دیگر، ارجاع متقابل
متقابلانلغتنامه دهخدامتقابلان . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ، اِ)تثنیه ٔ متقابل . دو چیز رویاروی یکدیگر. و رجوع به تقابل شود. || (اصطلاح منطقی ) دو امری هستندکه از یک جهت در یک زمان در محل واحد جمع نشوند و یا دو امری میباشند که صادق نباشند بر شی ٔ واحد در حالت واحد در جهت واحده . بالجمله دو امری که با ی
متقابلةلغتنامه دهخدامتقابلة. [م ُ ت َ ب ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث متقابل : احترامات متقابله . معامله ٔ متقابله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
متقابلینلغتنامه دهخدامتقابلین .[ م ُ ت َ ب ِ ل َ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ متقابل در حالت نصبی و جری . رجوع به متقابلان و تقابل و متقابل شود.
متقابلاًلغتنامه دهخدامتقابلاً.[ م ُ ت َ ب ِ لَن ْ ] (ع ق ) در مقابل . در برابر: ما هم متقابلاً بشما تبریک میگوئیم . (فرهنگ فارسی معین ).
زاویه ٔ متقابللغتنامه دهخدازاویه ٔ متقابل . [ ی َ / ی ِ ی ِم ُ ت َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دو خط راست که یکدگر را ببرد چهار زاویه از آن بحاصل شود سر هردوی بهم آمده بر نقطه ای ، هرچه برابر بود آن را متقابل خوانند و یکدیگر را راست باشند. (التفهیم بیرونی ص <span cla
تحلیل تأثیر متقابلcross impact analysisواژههای مصوب فرهنگستانتحلیل احتمال وقوع رویدادها یا روندها و میزان تأثیر آنها بر هم
رهبندی متقابلmutual impedanceواژههای مصوب فرهنگستاننسبت ولتاژ مختلط در یک حلقه (mesh) به جریان مختلط دیگر هنگامی که جریان حلقههای دیگر صفر باشد