متقاضیلغتنامه دهخدامتقاضی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) وام بازخواهنده و وام بازگیرنده .(آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). وام خواه . آن که وام باز میخواهد. و آن که وام باز میگیرد. مبرم . (ناظم الاطباء) : یک نوبت ظاهراً به اومصادره ای کرده بودند یا آن که متقاضیان در او
متقاضیفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که از دیگری خواهان چیزی یا انجام کاری است.۲. [قدیمی] آنکه از کسی طلب دارد؛ طلبکار.
متقدیلغتنامه دهخدامتقدی . [ م ُ ت َ ق َدْ دی ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || (ص ) خرامنده به ناز. (منتهی الارب ). خرامنده به ناز و متبختر. (ناظم الاطباء).
متقضیلغتنامه دهخدامتقضی . [ م ُ ت َ ق َض ْ ضی ] (ع ص ) تمام کرده و پرداخته و معدوم و ناپدید. || باز چنگ در زده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقضی شود.
متکدیلغتنامه دهخدامتکدی . [ م ُ ت َ ک َدْ دی ] (ع ص ) گدایی کننده . در یوزه گر. گدا. حاجت خواه . سائل . سائل بکف . (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تکدی شود.