متمادیلغتنامه دهخدامتمادی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) دراز. (آنندراج ) (غیاث ). هر چیز دراز و طولانی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مدت متمادی ؛ مدت دراز و زمان بسیار. (ناظم الاطباء). || ستیهنده در چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). ستیزنده و خصومت کننده . |
متمادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] متمادی، بلندمدت، درازمدت سابقهدار، دیرینه، دیرین، قدیمی، کهنه، ریشهدار مادامالعمر، برای تمام عمر فرسایشی، بیامان، کشدار▼ بادوام، پردوام، مقاوم، پاینده، پایا پایاننیافتنی، لایزال، فناناپذیر، ماندگار، ابدی
متمضیلغتنامه دهخدامتمضی . [ م ُ ت َ م َض ْ ضی ] (ع ص ) درگذرنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به تمضی شود. || فرستنده و روانه کننده . (ناظم الاطباء).
متمادحلغتنامه دهخدامتمادح . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) همدیگر را ستایش کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تمادح شود.
متمدحلغتنامه دهخدامتمدح . [ م ُ ت َ م َدْ دِ ] (ع ص ) فخرکننده و تکلف نماینده در ستایش خود. (آنندراج ). لاف زننده و نازنده و فخر کننده ٔ بخود. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آن که دوست دارد ستایش خود را و میگوید در ستایش خود چیزی را که ندارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تم
متمدهلغتنامه دهخدامتمده . [ م ُ ت َ م َدْدِه ْ ] (ع ص ) ستاینده و تکلف نماینده در ستایش خویش . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). لاف زننده و تکلف کننده در ستایش خویش . (ناظم الاطباء). رجوع به تمده شود.
کشت یگانهcontinuous croppingواژههای مصوب فرهنگستانکشتِ فقط یک نوع گیاه در یک نقطۀ زمین در سالهای متمادی و بدون رعایت تناوب