متمهدلغتنامه دهخدامتمهد. [ م ُ ت َ م َهَْ هََ ] (ع ص ) گسترده . جای گرفته . تقدم داشته : از حقوق متأکد و ذرایع متمهد حسام الدوله یاد دارند. (ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ، ص 83). رجوع به تمهد شود.
متمهدلغتنامه دهخدامتمهد. [ م ُ ت َ م َهَْ هَِ ] (ع ص ) قادر شونده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). قادر و توانا. و رجوع به تمهد شود. || گستراننده . (ناظم الاطباء).
متمهدفرهنگ فارسی معین(مُ تَ مَ هِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - گسترنده . 2 - جاگیرنده . 3 - قادر (بر امری )؛ ج . متمهدین .
متمعطلغتنامه دهخدامتمعط.[ م ُ ت َ م َع ْ ع ِ ] (ع ص ) برافتاده موی از بیماری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . کچل شده از بیماری . (ناظم الاطباء). و رجوع به تمعط شود.
متمعدلغتنامه دهخدامتمعد. [ م ُ ت َ م َع ْ ع ِ ] (ع ص ) متمعدة [ م ُ ت َ م َ ع ع ِ دَ ]. تر و تازه . یقال تمرمتمعد و رطبة متمعدة. (ناظم الاطباء). رطبة متمعدة، خرمای تر و تازه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مثمعدلغتنامه دهخدامثمعد. [ م ُ م َ ع ِدد ] (ع ص ) روی روشن نیکوهیأت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روی روشن خوش رنگ . (ازذیل اقرب الموارد).
متمطیلغتنامه دهخدامتمطی . [ م ُ ت َ م َطْ طی ](ع ص ) خرامنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || روز دراز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمطی شود.
متماوتلغتنامه دهخدامتماوت . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) پرستنده ٔ خدای به ریا. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پرستنده ٔ خدای بطور ریا. (ناظم الاطباء). || کسی که حیله میکند مرده شدن را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تماوت شود.
متمهدیلغتنامه دهخدامتمهدی . [ م ُ ت َ م َ ] (ع ص ) دروغزن در دعوی مهدویت . مدعی مهدویت . آن که بدروغ دعوی مهدویت کند. و آن که دعوی مهدویت کند و نباشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
متمهدیلغتنامه دهخدامتمهدی . [ م ُ ت َ م َ ] (ع ص ) دروغزن در دعوی مهدویت . مدعی مهدویت . آن که بدروغ دعوی مهدویت کند. و آن که دعوی مهدویت کند و نباشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).