متناسقلغتنامه دهخدامتناسق . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) با یکدیگر منتظم و آراسته شونده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آراسته و ترتیب داده شده و نزدیک به پیوسته و متصل . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناسق شود.
متنشغلغتنامه دهخدامتنشغ. [ م ُ ت َ ن َش ْ ش ِ ] (ع ص ) نعره زننده و گریه در سینه گرداننده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زاری و ناله کننده از درون دل . (ناظم الاطباء). رجوع به تنشغ شود.
متنسقلغتنامه دهخدامتنسق . [ م ُ ت َ ن َس ْ س ِ ] (ع ص ) آراسته . ترتیب داده . انتظام داده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تنسق و تنسیق شود.
متنسکلغتنامه دهخدامتنسک . [ م ُ ت َ ن َس ْ س ِ ] (ع ص ) پرستنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دیندار و پارسا و خداپرست . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). متعبد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و نیز صاحب مردی عدلی مذهب بود و عدلی مذهبان بغایت متنسک باشند. (چهار
متناسقهلغتنامه دهخدامتناسقه . [ م ُ ت َ س ِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث متناسق : از سیاق اوراق سابقه و فروع ابواب متناسقه .(حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 2). رجوع به تناسق شود.
متناسقهلغتنامه دهخدامتناسقه . [ م ُ ت َ س ِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث متناسق : از سیاق اوراق سابقه و فروع ابواب متناسقه .(حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 2). رجوع به تناسق شود.