متوازیلغتنامه دهخدامتوازی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) با هم برابر شونده . (غیاث ) (آنندراج ). برابر : سراء و ضراء او نزدیک مرد دانا متوازی و متساوی است . (جهانگشای جوینی ).- سجع متوازی ؛ چنان است که کلمات در وزن و عددو حروف روی یکی باشند. چون گل ومل
متوازیفرهنگ فارسی عمید۱. برابر یکدیگر.۲. [قدیمی] دو خط مساوی و برابر هم که هرچه امتداد داده شوند به هم نرسند؛ موازی.
متوازیفرهنگ فارسی معین(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - برابر یکدیگر. 2 - دو خط برابر با هم که هرچه امتداد داده شوند به هم نرسند، موازی . ؛ ~الاضلاع چهار ضلعی ای که اضلاع آن دو به دو با هم موازیند. ؛ ~السطوح فضایی که دارای شش وجه است و هر دو وجه رو به رو متساوی و موازیند.
خط متوازیلغتنامه دهخداخط متوازی . [ خ َطْ طِ م ُ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی که در موازات خط دیگری واقع شود. (ناظم الاطباء).
متوازی الاضلاعلغتنامه دهخدامتوازی الاضلاع . [ م ُ ت َ یُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آن سطح چهارپهلو است که هر دو ضلعی که برابر یکدیگر باشند متوازی باشند و آن خط که به میان هر دو زاویه برابر یکدیگر کشیده آید قطر او بود. (التفهیم ص 14). شبیه بالمعین . (از محیطالمحیط).
متوازی السطوحلغتنامه دهخدامتوازی السطوح . [ م ُ ت َ یُس ْ س ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) حجمی است شش وجهی که هر یک از این وجوه متوازی الاضلاع بوده و هر دو وجه مقابل متساوی و متوازی باشند و از انواع منشوراست و مانند منشور بر دو نوع است : 1- متوازی السطوح قائم که یالهای جا
متوازیةلغتنامه دهخدامتوازیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) مؤنث متوازی . ج ، متوازیات : خطوط متوازیه خطوطی است که هر چند به لانهایه بروند بایکدیگر تلاقی نکنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
خط متوازیلغتنامه دهخداخط متوازی . [ خ َطْ طِ م ُ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی که در موازات خط دیگری واقع شود. (ناظم الاطباء).
متوازی الاضلاعلغتنامه دهخدامتوازی الاضلاع . [ م ُ ت َ یُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آن سطح چهارپهلو است که هر دو ضلعی که برابر یکدیگر باشند متوازی باشند و آن خط که به میان هر دو زاویه برابر یکدیگر کشیده آید قطر او بود. (التفهیم ص 14). شبیه بالمعین . (از محیطالمحیط).
متوازی السطوحلغتنامه دهخدامتوازی السطوح . [ م ُ ت َ یُس ْ س ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) حجمی است شش وجهی که هر یک از این وجوه متوازی الاضلاع بوده و هر دو وجه مقابل متساوی و متوازی باشند و از انواع منشوراست و مانند منشور بر دو نوع است : 1- متوازی السطوح قائم که یالهای جا
parallelدیکشنری انگلیسی به فارسیموازی، مدار، خط موازی، خط متوازی، موازی کردن، برابر کردن، متوازی، برابر
متوازی الاضلاعلغتنامه دهخدامتوازی الاضلاع . [ م ُ ت َ یُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آن سطح چهارپهلو است که هر دو ضلعی که برابر یکدیگر باشند متوازی باشند و آن خط که به میان هر دو زاویه برابر یکدیگر کشیده آید قطر او بود. (التفهیم ص 14). شبیه بالمعین . (از محیطالمحیط).
متوازی السطوحلغتنامه دهخدامتوازی السطوح . [ م ُ ت َ یُس ْ س ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) حجمی است شش وجهی که هر یک از این وجوه متوازی الاضلاع بوده و هر دو وجه مقابل متساوی و متوازی باشند و از انواع منشوراست و مانند منشور بر دو نوع است : 1- متوازی السطوح قائم که یالهای جا
متوازیةلغتنامه دهخدامتوازیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) مؤنث متوازی . ج ، متوازیات : خطوط متوازیه خطوطی است که هر چند به لانهایه بروند بایکدیگر تلاقی نکنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
خط متوازیلغتنامه دهخداخط متوازی . [ خ َطْ طِ م ُ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی که در موازات خط دیگری واقع شود. (ناظم الاطباء).
نامتوازیلغتنامه دهخدانامتوازی . [ م ُ ت َ ] (ص مرکب ) که موازی با چیز دیگری نیست . که به موازات هم نیستند. مقابل متوازی .- خطوط نامتوازی ؛ در هندسه دو خط را نامتوازی گویند که در نقطه ای با هم تلاقی کنند.