متوقیلغتنامه دهخدامتوقی . [ م ُ ت َ وَق ْ قی ] (ع ص )پرهیز کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). حذر کننده و ترسان . (از اقرب الموارد). ترسان . و رجوع به توقی شود. || آگاه و هوشیار. (ناظم الاطباء).
متوکیلغتنامه دهخدامتوکی ٔ. [ م ُ ت َ وَک ْ ک ِ ءْ ] (ع ص ) تکیه نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). تکیه کننده بر عصا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به توکؤ شود.
متوقعلغتنامه دهخدامتوقع. [ م ُ ت َ وَق ْ ق َ ] (ع ص )آرزو شده . امید داشته شده . مورد انتظار. مورد چشم داشت . منظور : در مسهل نادادن مرگ متوقع بود و در مسهل دادن مرگ و زندگانی هر دو متوقع بود. مسهل دادن اولیتر دیدم . (چهارمقاله ٔ نظامی ص 13</s
متوقلغتنامه دهخدامتوق . [ م ُ ت َوْ وَ ] (ع ص ) (از «ت وق ») سخت آرزومند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرزومند. (ناظم الاطباء). || آنچه مورد خواهانی و آرزو باشد. شی ٔ متوق ، ای متشهی [ م ُ ت َ ش َ هَ ها ]. (از ذیل اقرب الموارد).
متوقحلغتنامه دهخدامتوقح . [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) زبردستی کننده . || گستاخ . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متوقعلغتنامه دهخدامتوقع. [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) چشم دارنده به وقوع چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). چشم دارنده به وقوع چیزی . متنظر و نگران . امیدوار. (ناظم الاطباء) : امیرالمؤمنین جویای این است و خواهان است و امیدوار است و متوقع است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <
حسین ادکاویلغتنامه دهخداحسین ادکاوی . [ ح ُ س َ ن ِ اَ ] (اِخ ) ابن حسین عبداﷲ شریف مصری شافعی متوقی . 1237 هَ . ق . تألیفاتی دارد که در هدیة العارفین ج 1 ص 329 و معجم المؤلفین یاد شده است .
قززلغتنامه دهخداقزز. [ ق َ زَ ] (ع ص ) زیرک و خوش طبع متوقی و برحذر از عیوب و پاک و برکنار از معاصی و معایب . (منتهی الارب ). الرجل الظریف المتوقی العیوب و المتقزز من المعاصی و المعایب لیس من کبر و تیه . (از اقرب الموارد).
مرزبانیلغتنامه دهخدامرزبانی . [ م َ زَ ] (اِخ ) ابوعبیداﷲ محمدبن عمران بن موسی بن سعیدبن عبدالرحمان المرزبانی (متولد بغداد به سال 297 هَ . ق . و متوقی به بغداد به سال 384 هَ . ق .). از علمای اخبار و ادب وتاریخ . اصلش از خراسان ا