متکاوسلغتنامه دهخدامتکاوس . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) گیاه بسیار و بریکدیگر نشسته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || توبرتو و برهم . (آنندراج ). گوشت توبرتو شده و بسیار برهم نشسته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تکاوس شود. || به اصطلاح عروض در پی هم آمدن چهار حرکت باجتماع دو سبب چ
متقاعسلغتنامه دهخدامتقاعس . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) مرد درآمده پشت برآمده سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برگشته و پشت داده . (ناظم الاطباء). || باز پس شونده از کاری و سپس ماننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقاعس شود.
متقوسلغتنامه دهخدامتقوس . [ م ُ ت َ ق َوْ وِ ] (ع ص ) کج . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کج و خمیده . (ناظم الاطباء). || کماندار. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مرد با کمان . (منتهی الارب ). با کمان . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ابروی شبیه به کمان . (منتهی الارب ) (ناظم
متکوزلغتنامه دهخدامتکوز. [ م ُ ت َ ک َوْ وِ ] (ع ص ) قوم گردآمده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گردآمده و جمعشده . (ناظم الاطباء). رجوع به تکوز شود.
متکوسلغتنامه دهخدامتکوس . [ م ُ ت َ ک َوْ وِ ] (ع ص ) نگونسار گردنده ونگونسار. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نگونسارگردیده و سرنگون شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تکوس شود.
متقوعسلغتنامه دهخدامتقوعس . [ م ُ ت َ ق َ ع ِ ] (ع ص )کهنسال . (آنندراج ). پیرمرد شکسته ٔ ضعیف . || خانه ٔ ویران . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
در پیلغتنامه دهخدادر پی . [ دَ پ َ / پ ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) در پس . در عقب . (آنندراج ). در دنبال . در اثر. (ناظم الاطباء). بر اثر: عَقر؛ در پی شکارافتادن . (از منتهی الارب ). || پیاپی : متکاوس ؛ در پی آمدن چهار حرکات به اجتماع دو سبب (در فن عروض ). اقتصاص
متکلفلغتنامه دهخدامتکلف . [ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ] (ع ص ) پیش آینده به کاری که افزون باشد از حاجت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، متکلفین : متکلف به نغمه در قرآن حق بیازردو خلق را بربود.سعدی (کلیات چ فروغی مواعظ ص <span class=
متراکبلغتنامه دهخدامتراکب . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) برهم نشسته . (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به تراکب شود. || توده شده و انباشته شده بر روی هم دیگر. || استوار و محکم و قوی . (ناظم الاطباء).و رجوع به تراکب شود. || (اصطلاح علم عروض ) یکی از اصناف قوافی است که دارای سه متحرک و یک ساکن باشد مانند: از
جزیره ٔ اقورلغتنامه دهخداجزیره ٔ اقور. [ ج َ رَ ی ِ اَ ] (اِخ ) یا قور. میان دجله و فرات است . آن جزیره را شهرهای بزرگ و تاریخی است و نسبت بدان را جزری گویند. (منتهی الارب ). میان دجله و فرات در مجاورت شام قرار دارد و شامل دیار بکر و مضر است . بدان جهت جزیره اش گویند که میان دجله و فرات واقع شده است
قافیهلغتنامه دهخداقافیه . [ ی َ / ی ِ ] (ع اِ) مشتق از قفو. (آنندراج ). پس گردن . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). || ازپی رونده . (آنندراج ): اتیته علی قافیته ؛ ای علی اثره . || پس آوند . سرواده . (ناظم الاطباء). در اصطلاح عبارت است از مجموع آنچه تکرار یابد در ا