مثابتلغتنامه دهخدامثابت . [ م َب َ ] (ع اِ) این لفظ برای تشبیه آید بمعنی مانند و این لفظ در حقیقت اسم ظرف است مشتق از ثوب و ثوبان که به معنی بازگشت باشد مثل منزله از نزول است پس تجرید کرده به معنی مطلق جای باشد. (غیاث ) (آنندراج ).- بمثابت ِ ؛ بمانندِ. همانندِ. بمنز
مطایبتلغتنامه دهخدامطایبت . [ م ُ ی َ / ی ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) شوخی و مزاح کردن . هزل و خوش منشی کردن . مطایبة : من اینهمه ز طریق مطایبت گفتم مگر نگویی کاین ژاژ باشد و هذیان . فرخی .گفت مرا به کیفی
متأبدلغتنامه دهخدامتأبد. [ م ُ ت َ ءَب ْ ب ِ ] (ع ص ) وحشت و نفرت نماینده . (آنندراج ). هراسان و گریزان و آن که از مؤانست احتراز می کند و از مردم گریزان است . (ناظم الاطباء). || خانه ٔ خالی از مردم که بدان وحوش الفت گیرند. (آنندراج ). منزلی که خالی از مردم شده و وحوش بدان الفت گرفته باشند. |
متأبضلغتنامه دهخدامتأبض . [ م ُ ت َ ءَب ْ ب َ ] (ع ص ) بسته شده به رسن اباض . (منتهی الارب ). و رجوع به تأبض و ماده ٔ قبل شود.
متأبضلغتنامه دهخدامتأبض . [ م ُ ت َ ءَب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که رسن اباض بندد شتررا. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آن که می بندد با ریسمان بند، دست شتر را با بازوی آن . (ناظم الاطباء).
متأبطلغتنامه دهخدامتأبط. [ م ُ ت َ ءَب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که درآورد چادر زیر دست راست و اندازد آن را بر دوش چپ . (آنندراج ). آن که درمی آورد چادر و عبا و یا جامه ٔ دیگر را از زیر دست راست و می اندازد آن را بر دوش چپ . (ناظم الاطباء). || آن که چیزی را در کنار می گیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به
مثابتةلغتنامه دهخدامثابتة. [ م ُ ب َ ت َ ] (ع مص ) نیک شناختن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || برجای داشتن چیزی را. (از منتهی الارب ). برجای داشتن چیزی و محکم و مضبوط کردن آن را. (ناظم الاطباء).
مثابهفرهنگ مترادف و متضاد۱. مانند، مثابت، همانند ۲. اندازه، حد، منزلت ۳. مقام ۴. جایگاه، مکان ۵. شکل، قسم، گونه، نوع
گاوخانیلغتنامه دهخداگاوخانی . (اِخ ) در بلوک موسوم به روی دشت اصفهان زمینی است که فواضل آبهای زنده رود در آن زمین جمع شده به چاهی فرومیرود که آن را گاوخانی گویند و اینکه بعضی گاوخوانی نویسند خطا است چه معنی لغت را ندانسته و خانی بمعنی چاه و گاو بمعنی بزرگ است و این مرکباً افاده ٔ معنی چاه بزرگ ک
منزلتلغتنامه دهخدامنزلت . [ م َ زِ ل َ ] (ع اِ) منزلة. مرتبت و مقام و رتبه و حرمت و احترام . (ناظم الاطباء). پایگاه . جایگاه . مکانت . مرتبت . قدر. ارج . شأن . اعتبار. خطر. جاه . حرمت . بزرگی . (یادداشت مرحوم دهخدا) : ایا به مرتبت و قدر و جاه افریدون ایا به منز
راوندیلغتنامه دهخداراوندی . [ وَ ] (اِخ ) زین الدین مجدالاسلام محمودبن محمدبن علی ، خال نجم الدین ابوبکر محمد راوندی مؤلف راحةالصدور و برادر تاج الدین ابوالفضل احمدبن محمد راوندی . او از هنرمندان و ادبا و استادان خط بوده و بپارسی و تازی شعر میسروده است . نجم الدین در راحةالصدور ص <span class="
نقیبلغتنامه دهخدانقیب . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) مهتر قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سالار. (دهار) (مهذب الاسماء). سالار، یعنی مهتر چند کس . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101). پیشوا و رئیس و کسی که معرفت به احوال مردم داشته باشد. (ناظم الاطباء). سرپرست
مثابتةلغتنامه دهخدامثابتة. [ م ُ ب َ ت َ ] (ع مص ) نیک شناختن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || برجای داشتن چیزی را. (از منتهی الارب ). برجای داشتن چیزی و محکم و مضبوط کردن آن را. (ناظم الاطباء).