مثاقیبلغتنامه دهخدامثاقیب . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مثقوب . مرواریدهای سوراخ شده . لآلی سفته : و اذا ثقبت اللآلی قیل لهامثاقیب علی وزن مملوک و ممالیک . (الجماهر ص 132).
مثاقبلغتنامه دهخدامثاقب . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ مِثقَب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مثقب شود.
مثقبلغتنامه دهخدامثقب . [ م ِ ق َ] (اِخ ) راهی است میان شام و کوفه . (از منتهی الارب ). طریقی است بین یمامه و کوفه . (از معجم البلدان ).
مثقبلغتنامه دهخدامثقب . [ م َ ق َ / م ِ ق َ ] (ع اِ) راه بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مثقبلغتنامه دهخدامثقب . [ م ِ ق َ ] (اِخ ) راه عراق از کوفه تا مکه . (از منتهی الارب ). راهی است بین مکه و کوفه . (از معجم البلدان ).
مثقبلغتنامه دهخدامثقب . [ م ُ ث َق ْ ق ِ ] (ع ص ) سوراخ کننده در چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که بسیار سوراخ می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثقیب شود. || آنکه آتش بر می افروزد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).