مثانهلغتنامه دهخدامثانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (ع اِ) آبدان و آن جزء از بدن حیوان که در وی کمیز جمعمی گردد. (ناظم الاطباء). کیسه ٔ بول که در شکم می باشد. (غیاث ). آبگاه . کمیزدان . شاش دان . پیشاب دان . بیت البول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مثانه به شکل بلوطاس
مثانهفرهنگ فارسی معین(مَ نِ) [ ع . مثانة ] (اِ.) کیسة عضلانی غشایی که ادرار پس از خروج از کلیه ها، در آن جمع می شود.
متانةلغتنامه دهخدامتانة. [ م َ ن َ ] (ع ص ، اِ) (از «ت ی ن ») جائی که در آن بسیار درخت انجیر بکارند. یقال ارض متانة؛ ای کثیرالتین . (از اقرب الموارد). جائی که در آن انجیر می روید. (ناظم الاطباء).
متانةلغتنامه دهخدامتانة. [ م َ ن َ ] (ع مص ) درشت اندام و سخت گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). صلب وقوی شدن . (از اقرب الموارد). || درشت و بلند شدن زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || استوار شدن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی ص <span class="hl" di
متانةلغتنامه دهخدامتانة. [ م ُ تان ْ ن َ ] (ع مص ) (از «ت ن ن ») قیاس کردن . (از اقرب الموارد). تان بینهما، قیاس و اندازه کرد میان هر دو. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
مثانةلغتنامه دهخدامثانة. [ م َ ن َ ] (ع اِ) آبدان که جای بول و کمیز باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای کمیز اندر شکم . (دهار). کمیزدان . آبدان . (زمخشری ). آبدان و جای بول . (ناظم الاطباء). جایگاه بول از انسان و حیوان . ج ، مَثانات . (از اقرب الموارد). و رجوع به مثانه شود. || جای بچه . (منته
سنگ مثانهلغتنامه دهخداسنگ مثانه . [ س َ گ ِ م َ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالمثانه . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به سنگ کلیه ، سنگ گرده و سنگ شود.
شکمی ـ مثانهایabdominovesicalواژههای مصوب فرهنگستانمربوط به شکم و مثانه متـ . مثانهای ـ شکمی vesicoabdominal
سنگ مثانهلغتنامه دهخداسنگ مثانه . [ س َ گ ِ م َ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالمثانه . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به سنگ کلیه ، سنگ گرده و سنگ شود.
فتق مثانهcystocele, vesicoceleواژههای مصوب فرهنگستانافتادگی قدامی مثانه براثر ضعف یا کشش بافتهای پشتیبان بین مثانه و جدار زهراه که باعث میشود مثانه به سمت زهراه برجستگی پیدا کند