مجاراتلغتنامه دهخدامجارات . [ م ُ ] (ع مص ) با یکدیگرمناظره کردن . با هم سخن گفتن : میان هر دورسول در منازعت و مراجعت سخن و حوالت ایشان به یکدیگر در آن جنایت مجارات بسیار رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص
مجاراتفرهنگ فارسی معین(مُ) [ ع . مجاراة ] (مص ل .) 1 - با هم رفتن . 2 - با هم برابری کردن . 3 - با یکدیگر سخن گفتن .
مزاراتلغتنامه دهخدامزارات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مزار. مقابر. رجوع به مزار شود : ناگاه از فضل باری تبارک و تعالی همان روز مردی عجمی با من پیوست که او از آذربایجان بود و یک بار دیگر آن مزارات متبرکه را دریافته بود. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص <span class="hl" dir="ltr
مجارات کردنلغتنامه دهخدامجارات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برابری کردن . رقابت کردن . هماوردی کردن : به نوک کلک گهر را جگر همی سفتن به گام صیت مجارات با صبا کردن .کمال الدین اسماعیل .
مجرودلغتنامه دهخدامجرود. [ م َ ] (ع ص ) آن که پوست از وی دور کرده باشند. || کسی که از خوردن ملخ شکم وی دردگین باشد. || زرع مجرود؛ کشت ملخ زده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مجارات کردنلغتنامه دهخدامجارات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برابری کردن . رقابت کردن . هماوردی کردن : به نوک کلک گهر را جگر همی سفتن به گام صیت مجارات با صبا کردن .کمال الدین اسماعیل .
مواغدةلغتنامه دهخدامواغدة. [ م ُ غ َ دَ ] (ع مص ) مصاحب کردن کسی را. || رفتن کسی با دیگری . (ناظم الاطباء). || مجارات در رفتن . با یکدیگر در رفتن مسابقه نهادن . (از اقرب الموارد). || گاه مواغده را در ناقه ٔ واحد استعمال کنند زیرا یک دست ویک پای او با هم می روند و دست و پای دیگرش با هم . (از اقر
مجارالغتنامه دهخدامجارا. [ م ُ ] (از ع ، مص ) مخفف مجاراة (مجارات ) با هم رفتن . و رجوع به مجاراة شود. || با یکدیگر برابری کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- خاک بر دهان مجارا برافکندن ؛ ترک کردن برابری با کسی . ترک رقابت کردن : کو عنص
مجاراةلغتنامه دهخدامجاراة. [ م ُ ] (ع مص ) با کسی رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). با هم رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مناظره کردن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).- مجاراة الخصم ؛ عبارت است از اینکه هنگام م
ابوالفرجلغتنامه دهخداابوالفرج . [ اَ بُل ْ ف َ رَ ] (اِخ ) ابن طَراری یا طَرار معافی بن زکریابن یحیی بن حمیدبن حمادبن داود جریری . یکی از افاضل مائه ٔ چهارم و از اساتید انواع علوم و صناعات و خاصه فقه و حدیث و ادب . مولد او پنجشنبه ٔ هفتم رجب سال 303 یا <span clas
رفیقلغتنامه دهخدارفیق . [ رَ ] (ع ص ، اِ) یار. (دهار)(نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52). همراه . ج ، رُفَقاء: فاذا تفرقوا ذهب اسم الرفقة لااسم الرفیق و هو واحد و جمع مثل الصدیق . قال اﷲ تعالی : و حسن اولئک رفیقا. (قرآن <span class="hl" dir="ltr"
مجارات کردنلغتنامه دهخدامجارات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برابری کردن . رقابت کردن . هماوردی کردن : به نوک کلک گهر را جگر همی سفتن به گام صیت مجارات با صبا کردن .کمال الدین اسماعیل .