مجازات کردن

مترادف

کیفردادن، عقوبت کردن، گوشمالی کردن، جزا دادن ≠ سزا دادن

جست‌وجوی دقیق

مجازات کردن

لغت‌نامه دهخدا

مجازات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیفر دادن . سزا دادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجازات شود.

مجازات کردن

دیکشنری فارسی به عربی

عاقب

مجازات کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

punish

مجازات کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

کیفردادن، عقوبت کردن، گوشمالی کردن، جزا دادن ≠ سزا دادن

مجازات کردن

دیکشنری فارسی به ترکی

cezalandırmak

جست‌وجوی هم‌آوا

مجاجات

لغت‌نامه دهخدا

مجاجات . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مجاجة، آنچه از دهن بیرون ریزند. آب دهن که بیرون افکنند : چون نفثات سحر کلام و مجاجات اقلام امیرخاقانی . (مرزبان نامه ). و رجوع به مجاج و مجاجة شود.

مجازات

لغت‌نامه دهخدا

مجازات . [ م ُ ] (ع مص ) پاداش دادن و جزا دادن در نیکی و بدی . (آنندراج ) (غیاث ). جزا و پاداش نیکی و یا بدی دادن و مکافات . (از ناظم الاطباء) : و مادام که عمر من باقی است حقوق ترا فراموش نکنم و از طلب فرصت مجازات و ترصد وقت مکافات فرونایستم . (کلیله و

مجازات

لغت‌نامه دهخدا

مجازات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مجاز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاز شود.

مجاجات

فرهنگ فارسی عمید

آب دهان.

مجازات

فرهنگ فارسی عمید

۱. جزا دادن؛ پاداش دادن.۲. (اسم) کیفر.

جست‌وجوی مشابه

بدون محاکمه مجازات کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

lynch

بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن (توسط جماعت)

دیکشنری فارسی به عربی

اعدام

جست‌وجوی متن

punishability

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مجازات، قابلیت مجازات

punishable

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مجازات، قابل مجازات، سزاپذیر

impunities

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مجازات، معافیت از مجازات، بخشودگی، معافیت از زیان

impunity

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مجازات، معافیت از مجازات، بخشودگی، معافیت از زیان

جنحه

فرهنگ فارسی عمید

جرمی که مجازاتش بیشتر از مجازات عمل خلاف و کمتر از مجازات جنایت باشد.

جست‌وجوی هم‌آغاز

مجازات

لغت‌نامه دهخدا

مجازات . [ م ُ ] (ع مص ) پاداش دادن و جزا دادن در نیکی و بدی . (آنندراج ) (غیاث ). جزا و پاداش نیکی و یا بدی دادن و مکافات . (از ناظم الاطباء) : و مادام که عمر من باقی است حقوق ترا فراموش نکنم و از طلب فرصت مجازات و ترصد وقت مکافات فرونایستم . (کلیله و

مجازات

لغت‌نامه دهخدا

مجازات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مجاز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاز شود.

مجازات

فرهنگ فارسی عمید

۱. جزا دادن؛ پاداش دادن.۲. (اسم) کیفر.

مجازات

دیکشنری فارسی به عربی

توبيخ , عقاب , عقوبة

مجازات

دیکشنری فارسی به انگلیسی

penalty, punishment, retribution

جست‌وجوی هم‌قافیه

مجازات

لغت‌نامه دهخدا

مجازات . [ م ُ ] (ع مص ) پاداش دادن و جزا دادن در نیکی و بدی . (آنندراج ) (غیاث ). جزا و پاداش نیکی و یا بدی دادن و مکافات . (از ناظم الاطباء) : و مادام که عمر من باقی است حقوق ترا فراموش نکنم و از طلب فرصت مجازات و ترصد وقت مکافات فرونایستم . (کلیله و

مجازات

لغت‌نامه دهخدا

مجازات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مجاز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاز شود.

مجازات

فرهنگ فارسی عمید

۱. جزا دادن؛ پاداش دادن.۲. (اسم) کیفر.

الغا مجازات

دیکشنری فارسی به عربی

الغاء

انصراف از مجازات

دیکشنری فارسی به عربی

تبرية

ترجمه مقاله