مجتهدلغتنامه دهخدامجتهد. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) جهد کننده و اجتهاد کننده . (غیاث ). کوشش نماینده و اجتهاد کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کوشش نماینده وسخت کوشش کننده . (ناظم الاطباء) : او را گفت از شرق تا غرب زیر فرمان تو خواهد بود کار را مجدّو مجتهد باش و پاس مر
مجتهدفرهنگ فارسی عمید۱. عالمی که در علم فقه به درجۀ اجتهاد رسیده و مسائل شرعی را از قرآن استنباط کند.۲. (صفت) [قدیمی] کوششکننده.
مجتهدفرهنگ فارسی معین(مُ تَ هِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - بسیار کوشنده . 2 - کسی که در فقه به درجة اجتهاد رسیده باشد.
حسن مجتهدلغتنامه دهخداحسن مجتهد. [ ح َ س َ ن ِ م ُ ت َ هَِ ] (اِخ ) (حاج میرزا آقا...) پسر حاج میرزا باقربن میرزا احمدبن لطفعلی خان بن محمدصادق مغانی تبریزی است که در 1338 هَ . ق . در تبریز درگذشت . خاندان «مجتهد» در سده ٔ سیزدهم هجری ازعلمای معروف و مرجع روحانی ش
حسین مجتهدلغتنامه دهخداحسین مجتهد. [ ح ُ س َ ن ِ م ُ ت َ هَِ ] (اِخ ) ابن ضیاءالدین حسن بن محمد موسوی عاملی کرکی معروف به امیر حسین مفتی و سید حسین مجتهد و خاتم مجتهدین است که از جبل عامل به ایران آمده ساکن قزوین شد و سپس به اردبیل رفت و دوباره به قزوین بازگشت و در اینجا در سال <span class="hl" dir
مجتهد موسویلغتنامه دهخدامجتهد موسوی . [ م ُ ت َ هَِ دِ س َ ] (اِخ ) حسین بن حسن بن محمد الموسوی کرکی عاملی ، فقیهی امامی بود. مدتی در قزوین اقامت گزید و سپس به اردبیل رفت و شیخ الاسلام آنجا شد و به 1001 هَ . ق . درگذشت . او راست : «رفع البدعة فی حل المتعة» و «النفحا
مجتثلغتنامه دهخدامجتث . [ م ُ ت َث ث ] (ع ص ) از بیخ برکنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اسم مفعول از اجتثاث است به معنی استیصال الشی ٔ من اصله ، یعنی برکندن چیز ازبن آن . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (در اصطلاح عروض ) نام بحری است از نوزده بحور شعر چرا که اجتثاث از بیخ برکندن اس
مجتهدانهلغتنامه دهخدامجتهدانه . [ م ُ ت َ هَِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مأخوذ از تازی ، بطور اجتهاد و از روی اجتهاد. (ناظم الاطباء).
حسن مجتهدلغتنامه دهخداحسن مجتهد. [ ح َ س َ ن ِ م ُ ت َ هَِ ] (اِخ ) (حاج میرزا آقا...) پسر حاج میرزا باقربن میرزا احمدبن لطفعلی خان بن محمدصادق مغانی تبریزی است که در 1338 هَ . ق . در تبریز درگذشت . خاندان «مجتهد» در سده ٔ سیزدهم هجری ازعلمای معروف و مرجع روحانی ش
حسین مجتهدلغتنامه دهخداحسین مجتهد. [ ح ُ س َ ن ِ م ُ ت َ هَِ ] (اِخ ) ابن ضیاءالدین حسن بن محمد موسوی عاملی کرکی معروف به امیر حسین مفتی و سید حسین مجتهد و خاتم مجتهدین است که از جبل عامل به ایران آمده ساکن قزوین شد و سپس به اردبیل رفت و دوباره به قزوین بازگشت و در اینجا در سال <span class="hl" dir
مجتهد موسویلغتنامه دهخدامجتهد موسوی . [ م ُ ت َ هَِ دِ س َ ] (اِخ ) حسین بن حسن بن محمد الموسوی کرکی عاملی ، فقیهی امامی بود. مدتی در قزوین اقامت گزید و سپس به اردبیل رفت و شیخ الاسلام آنجا شد و به 1001 هَ . ق . درگذشت . او راست : «رفع البدعة فی حل المتعة» و «النفحا
مجتهد موسویلغتنامه دهخدامجتهد موسوی . [ م ُ ت َ هَِ دِ س َ ] (اِخ ) حسین بن حسن بن محمد الموسوی کرکی عاملی ، فقیهی امامی بود. مدتی در قزوین اقامت گزید و سپس به اردبیل رفت و شیخ الاسلام آنجا شد و به 1001 هَ . ق . درگذشت . او راست : «رفع البدعة فی حل المتعة» و «النفحا
مجتهدانهلغتنامه دهخدامجتهدانه . [ م ُ ت َ هَِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مأخوذ از تازی ، بطور اجتهاد و از روی اجتهاد. (ناظم الاطباء).
حسن مجتهدلغتنامه دهخداحسن مجتهد. [ ح َ س َ ن ِ م ُ ت َ هَِ ] (اِخ ) (حاج میرزا آقا...) پسر حاج میرزا باقربن میرزا احمدبن لطفعلی خان بن محمدصادق مغانی تبریزی است که در 1338 هَ . ق . در تبریز درگذشت . خاندان «مجتهد» در سده ٔ سیزدهم هجری ازعلمای معروف و مرجع روحانی ش
حسین مجتهدلغتنامه دهخداحسین مجتهد. [ ح ُ س َ ن ِ م ُ ت َ هَِ ] (اِخ ) ابن ضیاءالدین حسن بن محمد موسوی عاملی کرکی معروف به امیر حسین مفتی و سید حسین مجتهد و خاتم مجتهدین است که از جبل عامل به ایران آمده ساکن قزوین شد و سپس به اردبیل رفت و دوباره به قزوین بازگشت و در اینجا در سال <span class="hl" dir