لغتنامه دهخدا
شاکار. (اِ مرکب ) بمعنی بیگار باشد و آن کار فرمودن بزور است که مردم را کار فرمایندو مزدوری و اجرت ندهند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بیگار باشد که مجرگ خوانند. (لغت فرس اسدی ) (فرهنگ نظام ) (صحاح الفرس ) (فرهنگ شاهنامه ). مزد بموازنه ٔ کار نادادن و آن را شیکار نیز گویند. (شر