محاربلغتنامه دهخدامحارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) (بنو ...) قبیله ٔ دوم از فهر و ایشان بنومحارب بن فهرندو از ایشان است ضحاک بن قیس از اصحاب رسول اﷲ (ص ). (صبح الاعشی ج 1 ص 352). رجوع به ضحاک بن قیس الفهری شود.
محاربلغتنامه دهخدامحارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن صباح بن عتیک از عنزةبن اسد جدی جاهلی است و گروهی از شاعران و دیگر از آنان بدو منسوب اند. (الاعلام زرکلی ).
محاربلغتنامه دهخدامحارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن عمروبن ودیعةبن لکیز از بنی عبدالقیس . جدی جاهلی است و محارب بن مزید صحابی از نسل اوست و نیز حطم بن محارب که زره های حطمیه را بدو منسوب می دارند. (الاعلام زرکلی ).
محاربلغتنامه دهخدامحارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن فهربن مالک بن النضر از قریش . جدی جاهلی است و بسیاری از مشاهیر از نسل اویند. (الاعلام زرکلی ).
محاریبلغتنامه دهخدامحاریب . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ محراب . (منتهی الارب ). رجوع به محراب شود. || محاریب بنی اسرائیل ، مسجدهائی که بنی اسرائیلیان در آن می نشینند. (منتهی الارب ).
محارباتلغتنامه دهخدامحاربات . [ م ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ محاربة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ِ محاربت . جنگها و کارزارها. (غیاث ) (آنندراج ) : عاقبت در بعضی از آن محاربات شهید گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 313). رجوع به محاربة شود.
محاربتلغتنامه دهخدامحاربت . [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص ، اِمص ) محاربة. محاربه . حراب . (منتهی الارب ). با یکدیگر جنگ کردن . || جنگ و پیکار و نبرد و کارزار. (ناظم الاطباء): اسباب محاربت و منازعت برخاست . (تاریخ بیهقی ). هرکه ... از غایت محاربت غافل باشد پشیمان گردد. (کلیله و د
محاربةلغتنامه دهخدامحاربة. [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص ) حراب . با یکدیگر جنگ کردن . (منتهی الارب ). با کسی جنگ کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادربیهقی ) (المصادر زوزنی ).مقاتله . تحارب . احتراب . || کارزار. جنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محاربت شود.
محاربیلغتنامه دهخدامحاربی . [ م ُ رِ ] (اِخ ) عبدالحق بن غالب بن عطیة (481 تا 542 هَ . ق .). از محارب قیس غرناطی است و ابومحمد کنیه دارد. مردی مفسر و فقیه و دانای احکام و حدیث است و شعر نیز می سروده است و صاحب تألیفات است و به
محاربیلغتنامه دهخدامحاربی . [ م ُ رِ ] (اِخ ) لقیط بن بکیر نصربن سعید از بنی محارب از قیس عیلان متوفی در 190 هَ . ق . مردی راوی و از دانایان به ادب و اخبار و از مردم کوفه است و شعری نیک دارد و تألیفاتی چون «النساء» و «السمر» و «اللصوص ». (الاعلام زرکلی ).
محارباتلغتنامه دهخدامحاربات . [ م ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ محاربة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ِ محاربت . جنگها و کارزارها. (غیاث ) (آنندراج ) : عاقبت در بعضی از آن محاربات شهید گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 313). رجوع به محاربة شود.
محاربتلغتنامه دهخدامحاربت . [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص ، اِمص ) محاربة. محاربه . حراب . (منتهی الارب ). با یکدیگر جنگ کردن . || جنگ و پیکار و نبرد و کارزار. (ناظم الاطباء): اسباب محاربت و منازعت برخاست . (تاریخ بیهقی ). هرکه ... از غایت محاربت غافل باشد پشیمان گردد. (کلیله و د
محاربةلغتنامه دهخدامحاربة. [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص ) حراب . با یکدیگر جنگ کردن . (منتهی الارب ). با کسی جنگ کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادربیهقی ) (المصادر زوزنی ).مقاتله . تحارب . احتراب . || کارزار. جنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محاربت شود.
محاربیلغتنامه دهخدامحاربی . [ م ُ رِ ] (اِخ ) عبدالحق بن غالب بن عطیة (481 تا 542 هَ . ق .). از محارب قیس غرناطی است و ابومحمد کنیه دارد. مردی مفسر و فقیه و دانای احکام و حدیث است و شعر نیز می سروده است و صاحب تألیفات است و به
محاربیلغتنامه دهخدامحاربی . [ م ُ رِ ] (اِخ ) لقیط بن بکیر نصربن سعید از بنی محارب از قیس عیلان متوفی در 190 هَ . ق . مردی راوی و از دانایان به ادب و اخبار و از مردم کوفه است و شعری نیک دارد و تألیفاتی چون «النساء» و «السمر» و «اللصوص ». (الاعلام زرکلی ).
حزیز محاربلغتنامه دهخداحزیز محارب . [ ح َ زِ م ُ رِ ] (اِخ ) گویند نام آبی است که بر یسار سیمیرا واقع شود قاصد مکه را. (معجم البلدان ).
بیت محاربلغتنامه دهخدابیت محارب .[ ب َ / ب ِ م ُ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوی بلوک زرگان است که در بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).