محارستلغتنامه دهخدامحارست . [ م ُ رَ س َ ] (ع اِمص ) نگهبانی . محافظت و حراست . (ناظم الاطباء).- محارست کردن ؛ پاس داشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ملک قناعت را محارست کنی . (گلستان ).|| گوش داشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مهارشتلغتنامه دهخدامهارشت . [ م ُ رَ / رِ ش َ ] (از ع ، اِمص ) مهارشة. رجوع به مهارشة شود : بابی زمانی به مناوشت و مهارشت بایستاد و عاقبت منهزم و شکسته بیرون رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 268).
حراستفرهنگ مترادف و متضادپاسداری، حفاظت، صیانت، محارست، محافظت، مواظبت، نگاهداری، نگهبانی، نگهداری، وقایت
قراولی کردنلغتنامه دهخداقراولی کردن . [ ق َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگهبانی کردن . محارست نمودن . (ناظم الاطباء).
چوبانی کردنلغتنامه دهخداچوبانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شبانی کردن . محافظت و محارست گله نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به چوپانی کردن شود.