محاسبلغتنامه دهخدامحاسب . [ م ُ س َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از حساب . حساب شمرده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
محاسبلغتنامه دهخدامحاسب . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) حساب کننده و مرتب کننده ٔ حساب و مستوفی . (ناظم الاطباء). شمارگر. آمارگر. شمارگیر. آماره گیر. شماره گیر. حسابدار. آمارگیره . شمارکننده . شمارنده . حسیب . حاسب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب کننده . (آنندراج ) : چندان
معاشیبلغتنامه دهخدامعاشیب . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِعشاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معشاب به معنی زمین گیاه ناک . (آنندراج ). و رجوع به معشاب شود.
محسبلغتنامه دهخدامحسب . [ م ُ ح َس ْ س َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تحسیب ، تکیه داده به وساده و پشتی . (ناظم الاطباء). بر بالش نشسته . || سیر خورانیده و نوشانیده شده . || عطاشده که خوشنود شود. عطا کرده شده ٔبقدر کفایت . (از منتهی الارب ). || کافی شده . || تعظیم و تکریم شده . (ناظم الاطباء).
محاسبیلغتنامه دهخدامحاسبی . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) حارث بن اسد از متصوفه است . رجوع به حارث بن اسد و نیز انساب سمعانی و خاندان نوبختی عباس اقباس اقبال ص 119 و کلام شبلی ص 27 و غزالی نامه ص 107 شود.
محاسبهلغتنامه دهخدامحاسبه . [ م ُ س َ ب َ / س ِ ب ِ ] (از ع ، اِمص ) محاسبة. شمار کردن . با کسی شمار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی : آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است . (گلستان ). || عمل حسا
محاسباتلغتنامه دهخدامحاسبات . [ م ُ س َ /س ِ ] (ع اِ) ج ِ محاسبة. (یادداشت مرحوم دهخدا). || حسابها. (ناظم الاطباء). || بده و بستان : با فلان تاجر محاسباتی داشتم . || اداره ای که امور مالی و پولی را در هر دستگاه یا وزارتخانه و یا مؤسسه به عهده دارد و پرداخت و در
محاسبتلغتنامه دهخدامحاسبت . [ م ُ س َب َ ] (ع مص ) محاسبة. حساب کردن . (از منتهی الارب ).- علم محاسبت ؛ علم حساب . علم شمار : و در علم محاسبت چنانچه معلوم است چیزی دانم . (گلستان ). رجوع به محاسبة شود.
محاسبةلغتنامه دهخدامحاسبة. [ م ُ س َ ب َ ] (ع مص ) حساب کردن . (منتهی الارب ). شمار کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شمردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شمار گیری . شمار گرفتن . شمار. ج ، محاسبات . || مراقبت در اینکه حفظ کند شخص ظاهر و باطن خود را تا آنکه چیزی که حسنات وی راباطل می کند از
محاسبیلغتنامه دهخدامحاسبی . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) حارث بن اسد از متصوفه است . رجوع به حارث بن اسد و نیز انساب سمعانی و خاندان نوبختی عباس اقباس اقبال ص 119 و کلام شبلی ص 27 و غزالی نامه ص 107 شود.
محاسبهلغتنامه دهخدامحاسبه . [ م ُ س َ ب َ / س ِ ب ِ ] (از ع ، اِمص ) محاسبة. شمار کردن . با کسی شمار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی : آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است . (گلستان ). || عمل حسا
محاسباتلغتنامه دهخدامحاسبات . [ م ُ س َ /س ِ ] (ع اِ) ج ِ محاسبة. (یادداشت مرحوم دهخدا). || حسابها. (ناظم الاطباء). || بده و بستان : با فلان تاجر محاسباتی داشتم . || اداره ای که امور مالی و پولی را در هر دستگاه یا وزارتخانه و یا مؤسسه به عهده دارد و پرداخت و در
محاسبتلغتنامه دهخدامحاسبت . [ م ُ س َب َ ] (ع مص ) محاسبة. حساب کردن . (از منتهی الارب ).- علم محاسبت ؛ علم حساب . علم شمار : و در علم محاسبت چنانچه معلوم است چیزی دانم . (گلستان ). رجوع به محاسبة شود.
محاسبةلغتنامه دهخدامحاسبة. [ م ُ س َ ب َ ] (ع مص ) حساب کردن . (منتهی الارب ). شمار کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شمردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شمار گیری . شمار گرفتن . شمار. ج ، محاسبات . || مراقبت در اینکه حفظ کند شخص ظاهر و باطن خود را تا آنکه چیزی که حسنات وی راباطل می کند از