محاصرهلغتنامه دهخدامحاصره . [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) گرداگرد گرفتن و حصاری کردن به جنگ . شهربند. شهربندان . دربندان . در حصار گرفتن . گرد چیزی یا کسانی را گرفتن چنانکه نتواند برون شدن . از گرداگرد بند کردن راه کسی را. (غیاث ) (از ناظم الاطباء) : ابوالقاسم فقیه را با جمعی ا
محاصرهفرهنگ فارسی عمیدکسی را در حصار یا تنگنا انداختن و اطراف او را احاطه کردن.⟨ محاصرۀ گازانبری: (نظامی) حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن بهطوریکه نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گازانبر در میان بگیرند.
محاصرهفرهنگ فارسی معین(مُ ص رِ) [ ع . محاصرة ] (مص م .) گرداگرد کسی یا جایی را گرفتن و راه را بر آن بستن .
محاصرةلغتنامه دهخدامحاصرة. [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) حصار.کسی را حصاری کردن به جنگ . (منتهی الارب ). کسی را درحصار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
معاسرةلغتنامه دهخدامعاسرة. [ م ُ س َ رَ ] (ع مص ) با کسی دشخوار فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). دشخوار فراگرفتن . (المصادر زوزنی ). با هم دشواری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زشت خویی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
معاشرةلغتنامه دهخدامعاشرة. [ م ُ ش َ رَ ] (ع مص ) با کسی زندگانی کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ). آمیختن و با هم آمیزش کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معاشرت شود.
محاصره دادنلغتنامه دهخدامحاصره دادن . [ م ُ ص َ رَ دَ ] (مص مرکب ) محاصره کردن : اول قصه ٔ هزارسف که دو ماه محاصره داد. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 8).
محاصره شدنلغتنامه دهخدامحاصره شدن . [ م ُص َ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شهربند شدن . محصور شدن . حصاری شدن . در میان گرفتگی و بند شدگی راه واقع شدن .
محاصره کردنلغتنامه دهخدامحاصره کردن . [ م ُ ص َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تنگ فروگرفتن . (آنندراج ). احصار. شهربند کردن . حصاری ساختن : اگر محاصره ٔ آسمان کند رایت به یک دو ماهش هر نه حصار بگشاید.جمال الدین سلمان (از آنندراج ).
محاصره دادنلغتنامه دهخدامحاصره دادن . [ م ُ ص َ رَ دَ ] (مص مرکب ) محاصره کردن : اول قصه ٔ هزارسف که دو ماه محاصره داد. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 8).
محاصره شدنلغتنامه دهخدامحاصره شدن . [ م ُص َ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شهربند شدن . محصور شدن . حصاری شدن . در میان گرفتگی و بند شدگی راه واقع شدن .
محاصره کردنلغتنامه دهخدامحاصره کردن . [ م ُ ص َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تنگ فروگرفتن . (آنندراج ). احصار. شهربند کردن . حصاری ساختن : اگر محاصره ٔ آسمان کند رایت به یک دو ماهش هر نه حصار بگشاید.جمال الدین سلمان (از آنندراج ).