محاضرلغتنامه دهخدامحاضر. [ م َ ض ِ ] (اِخ ) ابن المورع الهمدانی الیامی ، مکنی به ابوالمورع از رجال حدیث و از مردم کوفه است . ابن سعد او را توثیق و تصدیق کرده و نسائی گوید از اعمش احادیث نیکو و مستقیم روایت کرده است و درحدیث او منکری ندیده ام . اما گروهی وی را به غفلت منسوب داشته اند. در باب نب
محاضرلغتنامه دهخدامحاضر. [ م َ ض ِ ] (ع اِ) ج ِ محضر. لغتی است مولد (از المعجم الوسیط).- محاضر شرع ؛ محاکم شرع . رجوع به محضر شود.|| ج ِ محضر، به معنی دفترخانه ها. رجوع به دفترخانه شود. || ج ِ محضر، رسیدگان به سوی آب . (ناظم الاطباء). || ج ِ حاضر. (آنندراج ).<b
محاضرلغتنامه دهخدامحاضر. [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) آماده و حاضر. || آنکه در حضور شخص ایستاده است . (ناظم الاطباء).
محاذیرلغتنامه دهخدامحاذیر. [ م َ ] (ع اِ) چیزهایی که از آنها حذر میکنند و میترسند وپرهیز میکنند. (ناظم الاطباء). رجوع به محذور شود.
معاذیرلغتنامه دهخدامعاذیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِعذار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معذار به معنی حجت و برهان . (آنندراج ). عذرها. (ترجمان القرآن ). پوزشها و بهانه ها. (ناظم الاطباء) : ولوالقی معاذیره . (قرآن 15/75).
محاضراتلغتنامه دهخدامحاضرات . [ م ُ ض َ ] (ع اِ) ج ِ محاضرة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || معلومات و یادداشته شده ها و سخنهای موافق حال و حکایات سلف مناسب مقام یعنی علم تواریخ . (غیاث ) (آنندراج ). ابوالخیر در مفتاح السعادة گوید دانشی است که به سبب آن ملکه ای برای انسان حاصل گردد که تواند برای
محاضرةلغتنامه دهخدامحاضرة. [ م ُ ض َ رَ ] (ع مص ) حِضار. سؤال و جواب کردن با هم . (منتهی الارب ). مکالمه . با هم گفتگو کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجادله و جواب و سؤال کردن . (از ناظم الاطباء). || زانو بزانوی کسی در نزد سلطان نشستن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مجاثاة. (تاج العر
صحالغتنامه دهخداصحا. [ص َ ] (اِخ ) یکی از محاضر سلمی و آن یکی از دو کوه است در طی و در آن آبها و نخل است . (معجم البلدان ).
محاضراتلغتنامه دهخدامحاضرات . [ م ُ ض َ ] (ع اِ) ج ِ محاضرة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || معلومات و یادداشته شده ها و سخنهای موافق حال و حکایات سلف مناسب مقام یعنی علم تواریخ . (غیاث ) (آنندراج ). ابوالخیر در مفتاح السعادة گوید دانشی است که به سبب آن ملکه ای برای انسان حاصل گردد که تواند برای
محاضرةلغتنامه دهخدامحاضرة. [ م ُ ض َ رَ ] (ع مص ) حِضار. سؤال و جواب کردن با هم . (منتهی الارب ). مکالمه . با هم گفتگو کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجادله و جواب و سؤال کردن . (از ناظم الاطباء). || زانو بزانوی کسی در نزد سلطان نشستن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مجاثاة. (تاج العر