محاورهلغتنامه دهخدامحاوره . [ م ُ وَ رَ ] (از ع ، مص ) مجادله نمودن . (از ناظم الاطباء). محاورة. محاورت . سخن گفتن با یکدیگر. || (اِمص )سخنگوئی . گفتگو. سؤال و جواب . ج ، محاورات : خوش محاوره . ملیح المحاوره . (یادداشت مرحوم دهخدا). || مباحثه . || مجادله . (ناظم الاطباء).
محاورهفرهنگ مترادف و متضاد۱. صحبت، تکلم، گپ، گفتگو، گفتوشنود ۲. مباحثه، مذاکره، مناظره ۳. مجاورت ۴. گفتگو کردن ≠ مکاتبه
محاورةلغتنامه دهخدامحاورة. [ م ُ وَ رَ ] (از ع ، مص ) حوار. پاسخ و سخن گفتن . پاسخ دادن یکدیگر را. (منتهی الارب ). گفتگو کردن . با یکدیگر گفتگو کردن . با یکدیگر سخن گفتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). با یکدیگر حدیث کردن . (تاج المصادر بیهقی ). محاوتة. (المصادر زوزنی ).
معاورةلغتنامه دهخدامعاورة. [ م ُ وَ رَ ] (ع مص ) عاریت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن که چیزی گاه این را گیرد و گاه آن . (تاج المصادر بیهقی ). همدیگر به نوبت گرفتن چیزی را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || راست بکردن ترازوها و پیمانه ها با
خوش محاورهلغتنامه دهخداخوش محاوره . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ وَ / وِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) خوش گفت و شنود. خوش صحبت . خوش اختلاط : و ابوعلی محمد مردی فاضل بوده است و بغایت پرهیزگا
خوش محاورهلغتنامه دهخداخوش محاوره . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ وَ / وِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) خوش گفت و شنود. خوش صحبت . خوش اختلاط : و ابوعلی محمد مردی فاضل بوده است و بغایت پرهیزگا
خوش محاورهلغتنامه دهخداخوش محاوره . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ وَ / وِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) خوش گفت و شنود. خوش صحبت . خوش اختلاط : و ابوعلی محمد مردی فاضل بوده است و بغایت پرهیزگا