معاوللغتنامه دهخدامعاول . [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ مِعوَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معول به معنی آهنی که بدان کوه کنند و میتین . (آنندراج ). و رجوع به معول شود.
معاوللغتنامه دهخدامعاول . [ م َ وِ ] (اِخ ) از قبایل ازد. (از منتهی الارب ). قبیله ای است از ازد. (از اقرب الموارد). بطنی است از ازد. (از انساب سمعانی ).
مهوللغتنامه دهخدامهول . [ م َ ] (ع ص ) هائل . ترسناک . (غیاث ). بسیار ترس آور.خوفناک . هولناک . سهمگین . سهمناک . پر بیم و ترس . مخوف . هول مهول ، تأکید است . (منتهی الارب ) : سیل مرگ از فراز قصد تو کردتیز برخیز از این مهول مسیل . ناصرخسر
مهوللغتنامه دهخدامهول . [ م ُ هََ وْ وِ ] (ع ص ) سوگند به آتش خوراننده . (منتهی الارب ). مُحَلَّف . (اقرب الموارد) (لسان العرب ).
محاولةلغتنامه دهخدامحاولة. [ م ُ وَ ل َ ] (ع مص ) حِوال . قصد کردن چیزی را. (از منتهی الارب ). خواستن و جستن . (تاج المصادر بیهقی ). || چشم انداختن به سوی چیزی و تیز نگریستن . (از منتهی الارب ).
محاولةدیکشنری عربی به فارسیکوشش کردن , قصد کردن , مبادرت کردن به , تقلا کردن , جستجو کردن , کوشش , قصد , سعي کردن , کوشيدن , ازمودن , محاکمه کردن , جدا کردن , سنجيدن , ازمايش , امتحان , ازمون
محاولهفرهنگ فارسی معین(مُ وِ لِ) [ ع . محاولة ] (مص ل .) 1 - تیز نگریستن به سوی چیزی . 2 - حیله کردن برای به دست آوردن چیزی .
محالةلغتنامه دهخدامحالة. [ م َ ل َ ] (ع اِ) دولاب و چرخ کلان چاه . ج ، محال ، محاول . (منتهی الارب ذیل م ح ل ؛ ح ول ). منجنون یعنی چرخ بزرگ چاه . بکره ٔ بزرگ . بکره . (یادداشت مرحوم دهخدا).چرخ دلو بزرگ . (منتهی الارب ذیل م ح ل ). || استخوان پشت مازه . (یادداشت مرحوم دهخدا) (منتهی الارب ذیل ح و
محاولةلغتنامه دهخدامحاولة. [ م ُ وَ ل َ ] (ع مص ) حِوال . قصد کردن چیزی را. (از منتهی الارب ). خواستن و جستن . (تاج المصادر بیهقی ). || چشم انداختن به سوی چیزی و تیز نگریستن . (از منتهی الارب ).
محاولةدیکشنری عربی به فارسیکوشش کردن , قصد کردن , مبادرت کردن به , تقلا کردن , جستجو کردن , کوشش , قصد , سعي کردن , کوشيدن , ازمودن , محاکمه کردن , جدا کردن , سنجيدن , ازمايش , امتحان , ازمون
محاولهفرهنگ فارسی معین(مُ وِ لِ) [ ع . محاولة ] (مص ل .) 1 - تیز نگریستن به سوی چیزی . 2 - حیله کردن برای به دست آوردن چیزی .