لغتنامه دهخدا
محصر. [ م ُ ص َ ] (ع ص ) بازداشته شده از سفر و مانند آن بواسطه ٔ بیماری . (از منتهی الارب ). بازداشته شده و تنگ گرفته شده بواسطه ٔ بول . || محاصره شده . (ناظم الاطباء). آنکه دشمن او را تنگ گرفته باشد. (از منتهی الارب ). احاطه شده . (ناظم الاطباء). شهربند شده . بازداشته شده بو