محشیلغتنامه دهخدامحشی . [ م ُ ح َش ْ شا ] (ع ص ) محشا. نعت مفعولی از تحشیه . بیان شده و شرح کرده شده بواسطه ٔ حاشیه . (ناظم الاطباء). حاشیه نوشته شده .حاشیه کرده . حاشیه نبشته . || دارای حاشیه . || آرایش داده شده : موشح به توقیع و طغرا و محشی به جبن و عجز. (جهانگشای جو
محشیلغتنامه دهخدامحشی . [ م َ شا ] (ع اِ) جای طعام در شکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، محاشی .
محشیلغتنامه دهخدامحشی . [ م ِ ] (ع اِ) بالشچه ای که زنان بر پستان یا سرین بندند تا کلان نماید. ج ، محاشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
محشیلغتنامه دهخدامحشی . [ م ُ ح َش ْ شی ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحشیه . کسی که می آراید کنار جامه را با ریشه و یا حاشیه و یا یراق و طراز گلابتون . (ناظم الاطباء). || حاشیه نویسنده بر کتابی . آنکه برای توضیح متن بر کتابی حاشیه نویسد. حاشیه نویس : ابوطالب محشی سیوطی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
محصیلغتنامه دهخدامحصی . [ م ُ ] (ع ص ) احصاکننده . محاسب . شمارنده . (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). حساب کننده . شمارکننده . || دانا. (مهذب الاسماء). دریابنده و داننده . (ناظم الاطباء). || توانا. قوی . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).
محاشیلغتنامه دهخدامحاشی ٔ. [ م َ ش ِءْ ] (ع اِ) ج ِ مِحشَاء. (منتهی الارب ذیل ح ش ء). رجوع به محشاء شود.
محشیةلغتنامه دهخدامحشیة. [ م ُ ح َش ْ شی ی َ ] (ع ص ) خرگوش تاسه برافکن سگان بدویدن : ارنب محشیه . (منتهی الارب ). خرگوشی که سگان را در دویدن به تاسه افکند. (ناظم الاطباء).
محشالغتنامه دهخدامحشا. [ م ُ ح َش ْ شا ] (ع ص ) صورتی از محشی . رجوع به محشی شود.- محشا کردن ؛ محشی کردن . حاشیه نوشتن بر کتابی . تحشیه . رجوع به محشی شود.
حاشیه نویسلغتنامه دهخداحاشیه نویس . [ ی َ / ی ِ ن ِ ] (نف مرکب ) محشی . نویسنده ٔ حواشی . رجوع به حاشیه نویسی شود.
آکنش گرلغتنامه دهخداآکنش گر. [ ک َ ن ِ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه شغلش آکندن جامه به آکنه و حشو است . محشّی .
ابوالعباسلغتنامه دهخداابوالعباس . [ اَبُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) احمدبن محمد شمنی . محشی مغنی اللبیب . مقیم مصر. وفات او به سال 872 هَ . ق .بود.
محشیةلغتنامه دهخدامحشیة. [ م ُ ح َش ْ شی ی َ ] (ع ص ) خرگوش تاسه برافکن سگان بدویدن : ارنب محشیه . (منتهی الارب ). خرگوشی که سگان را در دویدن به تاسه افکند. (ناظم الاطباء).