محظوظ شدن

مترادف

۱. بهرهور شدن، بهرهمند شدن، متمتع شدن، برخوردار شدن
۲. حظ کردن، حظ بردن، لذتبردن
۳. خشنود شدن

جست‌وجوی دقیق

محظوظ شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. بهرهور شدن، بهرهمند شدن، متمتع شدن، برخوردار شدن ۲. حظ کردن، حظ بردن، لذتبردن ۳. خشنود شدن

محظوظ شدن

واژه‌نامه آزاد

بهره مند شدن، برخوردار شدن، از مادۀ حظّ به معنای بهره، سهم، قسمت و فایده.

جست‌وجوی هم‌آوا

محجوز

محجوز. [م َ ] (ع ص ) کسی که در ازاربستنگاه یا نیفه گاه وی ضربی رسیده باشد. (منتهی الارب ). ضربت رسیده بر کمر. (ناظم الاطباء). || شتر که سپل آن بسته باشندبه رسن حجاز. (منتهی الارب ). || پای بسته . || کمربسته ٔ با کمربند. (ناظم الاطباء).

محظوظ

لغت‌نامه دهخدا

محظوظ. [ م َ ] (ع ص ) رجل محظوظ و حظیظ و حظی ؛ مرد بخت مند و دولتی . (منتهی الارب ). مرد بخت مند ودارای بهره از روزی و رزق . (ناظم الاطباء). دولتی . بهره مند. بهرمند. برخوردار. متمتع. (یادداشت مرحوم دهخدا). بختور. (غیاث ) (آنندراج ). کامیاب : با دو

معجوز

لغت‌نامه دهخدا

معجوز. [ م َ ] (ع ص ) کسی که الحاح کرده شده باشد بر وی در سؤال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

مهزوز

دیکشنری عربی به فارسی

لرزنده , لزان , متزلزل , سست , ضعيف

محظوظ

دیکشنری عربی به فارسی

خوشبخت , مساعد , خوش شانس , خوب , خوش اقبال , بختيار , خوش يمن , خوش قدم

جست‌وجوی متن

درپیوند

بیشتر بدانید

محظوظ شدن

مترادف

جست‌وجوی دقیق

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ مترادف و متضاد

واژه‌نامه آزاد

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری عربی به فارسی

دیکشنری عربی به فارسی

جست‌وجوی متن

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به عربی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری عربی به فارسی

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری عربی به فارسی

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ فارسی معین