محمودلغتنامه دهخدامحمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ملکشاه ، ملقب به مغیث الدین و مکنی به ابوالقاسم از پادشاهان سلجوقی عراق . (511 - 525 هَ . ق .). پس از پدرش (محمد) به حکومت رسید و در 513 علم
معمودلغتنامه دهخدامعمود. [ م َ ] (ع ص ) دل شکسته . (مهذب الاسماء). شکسته دل از عشق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تعمیدداده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
پهلوان محمودلغتنامه دهخداپهلوان محمود. [ پ َ ل َ م َ ] (اِخ ) فهّاد. رجوع به محمود فهاد در حبیب السیر چ خیام (ج 3 ص 375) شود.
پیل محمودلغتنامه دهخداپیل محمود. [ ل ِ م َ مو ] (اِخ ) پیلانی که سلطان محمود از فتح هندوستان بغزنین برده بود و همین شهرت دارد. (آنندراج ):زر پیلبار از تو مقصور نیست که پیل تو چون پیل محمود نیست .نظامی .
پیل محمودلغتنامه دهخداپیل محمود. [ ل ِ م َ مو ] (اِخ ) نام پیل ابرهه که بر او سوار شده بخانه ٔ خدا بتاخت . نام پیلی که سلطان ابرهه بر آن سوار شد و برای هدم کعبه رفت . (آنندراج ) : با پشه ای آنچنان کند جودکافزون کندش ز پیل محمود.نظامی .
خواجه محمودلغتنامه دهخداخواجه محمود. [ خوا /خا ج َ / ج ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . این ده کوهستانی و معتدل و دارای 128 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصو
محمودآبادلغتنامه دهخدامحمودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 13هزارگزی جنوب باختر صحنه و سه هزارگزی جنوب شوسه ٔ کرمانشاه به همدان ، با 185 تن سکنه . آب آن از گاماسیاب است و در تاب
محمودآبادلغتنامه دهخدامحمودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مشیز شهرستان سیرجان ، واقع در 4هزارگزی مشیز و شمال راه شوسه ٔکرمان به سیرجان ، با 200 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ای
محمودسریرتلغتنامه دهخدامحمودسریرت . [ م َ س َ رَ ] (ص مرکب ) نکوباطن . خوش نیت . نیک نهاد : پادشاهی بوده است در نواحی کابل مسعودسیرت ، محمودسریرت . (سندبادنامه ص 250).
محمودآبادلغتنامه دهخدامحمودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 23هزارگزی باختر قروه و 15هزارگزی جنوب شوسه ٔ قروه به سنندج ، با 90 تن سکنه . آب آن از
محمودآبادلغتنامه دهخدامحمودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان ، واقع در 52هزارگزی جنوب خاوری ماه نشان و 12هزارگزی راه عمومی ، با 131 تن سکنه . آب آن از چشمه
سلطان ماضیلغتنامه دهخداسلطان ماضی . [ س ُ ن ِ ] (اِخ ) لقب سلطان محمود غزنوی است . رجوع به محمود غزنوی شود.
محمود افغانلغتنامه دهخدامحمود افغان . [ م َ دِ اَ ] (اِخ ) پسر میرویس . رئیس طایفه ٔ غلجائی است . پس از مرگ پدر و قتل عم خود عبداﷲ وی افغانان ایرانی را در 1120 مغلوب کرد و سردار ایشان اسداﷲخان را کشت و این عمل را در چشم درباریان اصفهان خدمتگزاری جلوه داد. محمود در <
محمود ثانیلغتنامه دهخدامحمود ثانی . [ م َ دِ ] (اِخ ) ابن ناصر شاه . چهارمین و آخرین از خلجیان مالوه . (916- 937 هَ . ق .). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 280).
محمود ثانیلغتنامه دهخدامحمود ثانی . [ م َدِ ] (اِخ ) سی یا سی ویکمین از سلاطین عثمانی . (1223 - 1255 هَ . ق .). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 176).
محمود درگلغتنامه دهخدامحمود درگ . [ م َ دَ ] (اِخ ) (پهلوان ) بخاری به روزگار شاه ابواسحاق آنگاه که ابش خاتون مادر شاه ابواسحاق معجر از سر برداشت و به بانگ بلند گفت ای شیرازیان آیا مردانگی و حمیت شما عار ندارد که ترکان ما را با پسرانم به اسارت برند [ این مرد برخاست و شهامتها به خرج داد ] . (یادداش
محمود احمدیلغتنامه دهخدامحمود احمدی . [ م َ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش اهرم شهرستان بوشهر، واقع در سه هزارگزی شمال اهرم وخاور کوه قلعه دختر با 1095 تن سکنه . آب آن از چاه وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7</
پهلوان محمودلغتنامه دهخداپهلوان محمود. [ پ َ ل َ م َ ] (اِخ ) فهّاد. رجوع به محمود فهاد در حبیب السیر چ خیام (ج 3 ص 375) شود.
پیرمحمودلغتنامه دهخداپیرمحمود. [ م َ ] (اِخ ) صدفی اورنوی . وی مفتاح کنوز استاد خود خیرالدین را بترکی ترجمه کرده است .
پیرمحمودلغتنامه دهخداپیرمحمود. [م َ ] (اِخ ) دهی از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. واقع در 27هزارگزی شمال خاوری قلعه زراس . کنار راه مالرودشت گل به حوضه . کوهستانی ، معتدل . دارای 217 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات . محصول آنجا غلا
پیل محمودلغتنامه دهخداپیل محمود. [ ل ِ م َ مو ] (اِخ ) پیلانی که سلطان محمود از فتح هندوستان بغزنین برده بود و همین شهرت دارد. (آنندراج ):زر پیلبار از تو مقصور نیست که پیل تو چون پیل محمود نیست .نظامی .
پیل محمودلغتنامه دهخداپیل محمود. [ ل ِ م َ مو ] (اِخ ) نام پیل ابرهه که بر او سوار شده بخانه ٔ خدا بتاخت . نام پیلی که سلطان ابرهه بر آن سوار شد و برای هدم کعبه رفت . (آنندراج ) : با پشه ای آنچنان کند جودکافزون کندش ز پیل محمود.نظامی .