مخازنلغتنامه دهخدامخازن . [ م َزِ ] (ع اِ) ج ِ مخزن ، که به معنی جای نهادن خزانه است . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جای های نهان و خزانه ها و گنجینه ها. (ناظم الاطباء): و هر کس که به کاشان ... رسیده باشد و مبانی خیرات و مجاری صدقات او دیده و خ
مخزنلغتنامه دهخدامخزن . [ م َ زَ ] (ع اِ) گنجینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای جمع کردن مال . جای نهان کردن مال و گنجینه . انبارخانه و خزانه و پوته و جای ذخیره . ج ، مخازن . (ناظم الاطباء) : در گنج خانه ٔ ازل و مخزن ابدهر دو نه جوهرند ولی ن
مخزندیکشنری عربی به فارسیدولا بچه , گنجه خوراک , خوراکي , ابدار خانه , شربت خانه , مخصوص لوازم سفره , انباره , انبار کردن , ذخيره کردن , انبار , مخزن , انبار کالا , انبار گمرک , بارخانه
مخزندیکشنری فارسی به عربیخزان , خزن , دبابة , ذخيرة فنية , قاموس المعاني , قنبلة , مجلة , مخبا , مخزن , مستودع , نافورة , ينبوع
گاز محلولsolution gas, dissolved gasواژههای مصوب فرهنگستانهیدروکربنهای گازی مخازن نفت که، بهدلیل بالا بودن فشار در مخازن، در هیدروکربنهای مایع حل شدهاند
نفتشوییcrude oil washingواژههای مصوب فرهنگستانتمیز کردن دیوارههای مخازن کشتیهای نفت خامبَر با گرم کردن نفت خام و پاشیدن آن به دیوارههای مخازن