مخایللغتنامه دهخدامخایل . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) نشانه ها. علامتها : شرم و حلم و سخا شمایل اوهر سه ظاهر شد از مخایل او. سنائی .و حمداً للّه تعالی که مخایل مزید مقدرت و دلایل مزیت بسطت هر چه ظاهرتر است . (کلیله و دمنه چ مینوی ص <span cla
مخایلفرهنگ فارسی معین(مَ یِ) [ ع . مخائل ] (اِ.) 1 - نشانه ها، علامت ها. 2 - ابرهایی که طلیعة باران هستند. ج مخیله .
چمخاللغتنامه دهخداچمخال . [ چ َ ] (اِ) نوعی تفنگ . شمخال . قسمی تفنگ گلوله ای یا ساچمه ای سرپر که در قدیم متداول بوده است . و رجوع به شمخال شود.
مخائللغتنامه دهخدامخائل . [ م َ ءِ ] (ع اِ) مخایل . ابرها که بارنده نپندارند. رجوع به مخایل و مخیله شود. || نشانه ها. علامتها. (ناظم الاطباء) : مخائل سروری به کودکی زو بتافت چو بر چمن شد دو برگ بوی دهد ضیمران . مسعودسعد (دیوان ص <span class
مخاللغتنامه دهخدامخال . [ م ُ ] (ع ص ) (از «خ ول ») مردی که عموها و دائی های وی کریم باشند. (ناظم الاطباء): رجل مخال معم ؛ مرد کریم الاعمام و کریم الاخوال ، و بدون «معم » مستعمل نشود. (از منتهی الارب ) (از محیط المحیط).
میخائیللغتنامه دهخدامیخائیل . (اِخ ) پالئولوگوس . امپراتور روم شرقی (658-681 هَ . ق .) که به خواهش هلاکوخان دخترخود مریم را برای ازدواج با وی به ایران فرستاد ولی پیش از رسیدن وی به ایران هلاکو درگذشت و پسرش آن دختر را به همسری ب
مخایلةلغتنامه دهخدامخایلة. [ م ُ ی َ ل َ ] (ع مص ) امیدوار شدن به باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). آماده ٔ باریدن شدن آسمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || ... نبرد کردن با کسی . (تاج المصادربیهقی ). برابری و نبرد کردن با هم در کاری . (منتهی الاب ) (آنندراج ) (ا
مخائللغتنامه دهخدامخائل . [ م َ ءِ ] (ع اِ) مخایل . ابرها که بارنده نپندارند. رجوع به مخایل و مخیله شود. || نشانه ها. علامتها. (ناظم الاطباء) : مخائل سروری به کودکی زو بتافت چو بر چمن شد دو برگ بوی دهد ضیمران . مسعودسعد (دیوان ص <span class
لامحلغتنامه دهخدالامح . [ م ِ ] (ع ص ) درخشنده . (منتهی الارب ) : و فرزندی را که مخایل رشد و آثار نجابت و انوار کیاست و فراست بر جبین او مبین و لایح بود و در روا و رویّت ِ او لامح و لامع باشد هلاک کند. (سندبادنامه ص 79). و مخایل نجابت
دوبرگلغتنامه دهخدادوبرگ . [ دُ ب َ ] (ص مرکب ) گیاه تازه روییده که هنوز شاخ میانین آن دیده نشود. (یادداشت مؤلف ).- دوبرگ شدن گیاه ؛ پس ازسر برکردن از زمین دوپاره شدن آن . دو قسمت شدن برگ گیاه روییده از زمین . (یادداشت مؤلف ) : مخایل سر
دلایللغتنامه دهخدادلایل . [ دَ ی ِ ] (ع اِ) دلائل . ج ِ دلیل در تداول زبان فارسی ، به معنی برهان و حجت . (از آنندراج ). نشانه ها : گهر داری هنر داری به هرکاربزرگی را چنین باشد دلایل . منوچهری .جواب هر یکی گفته ایم به دلایل عقلی و بر
معینلغتنامه دهخدامعین . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) مقررشده . (غیاث ). مخصوص و مقرر کرده شده . (آنندراج ). ثابت و برقرار و مخصوص و محقق و معلوم . (ناظم الاطباء). تعیین شده : بی نمودار طبع صافی توصورت مکرمت معین نیست . مسعودسعد.آن
مخایلةلغتنامه دهخدامخایلة. [ م ُ ی َ ل َ ] (ع مص ) امیدوار شدن به باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). آماده ٔ باریدن شدن آسمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || ... نبرد کردن با کسی . (تاج المصادربیهقی ). برابری و نبرد کردن با هم در کاری . (منتهی الاب ) (آنندراج ) (ا