مخبطلغتنامه دهخدامخبط. [ م ِ ب َ ] (ع اِ) عصا که بدان برگ درخت ریزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج ، مَخابِط. (از اقرب الموارد).
مخبطلغتنامه دهخدامخبط. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) بیمار ودردمند و آزرده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مخبطلغتنامه دهخدامخبط. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) سرفرودآورنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مخبطلغتنامه دهخدامخبط. [ م ُ خ َب ْ ب َ ] (ع ص )درهم آمیخته . (غیاث ) (آنندراج ) آشفته و پریشان عقل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || فاسد و تباه . (آنندراج ). فاسد. (ناظم الاطباء) : هم مخبط دینشان و حکم شان از پی طومارهای کژبیان .مو
مخبتلغتنامه دهخدامخبت . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) فروتنی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اخبات شود.
مخبثلغتنامه دهخدامخبث . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) کسی که یاران خبیث داشته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اخباث شود.
مخابطلغتنامه دهخدامخابط. [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ مِخبَط. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چوبدستی هایی که بدان برگ درخت ریزند. و رجوع به مخبط شود. || جاهای خبط و خطا : سلطان چون بدان نواحی رسید و از عقاید و نِحَل . (ایشان استکشاف کرد همه را در مخابط ضلالت و مهابطجهالت د
تبهکار، تبهکارفرهنگ مترادف و متضادبدکار، بزهکار، جنایتکار، طالح، فاسد، فاسق، گناهکار، مجرم، مخبط ≠ درستکار، صالح، نکوکردار