مخدوشلغتنامه دهخدامخدوش . [ م َ ] (ع ص ) خراشیده شده و خراش داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رأی مخدوشspoiled ballot, spoilt voteواژههای مصوب فرهنگستانبرگۀ رأیی که برخلاف ضوابط یا به شکلی نادرست در صندوق انداخته باشند و قابل شمارش نباشد
رأی مخدوشspoiled ballot, spoilt voteواژههای مصوب فرهنگستانبرگۀ رأیی که برخلاف ضوابط یا به شکلی نادرست در صندوق انداخته باشند و قابل شمارش نباشد
سوگیری مخدوشکنندهconfounding biasواژههای مصوب فرهنگستانتحریف اثر برآوردشدۀ یک مواجهه (exposure) در یک پیامد که ناشی از وجود عامل بدون ارتباطی است که درعینحال با مواجهه و پیامد رابطه دارد
رأی مخدوشspoiled ballot, spoilt voteواژههای مصوب فرهنگستانبرگۀ رأیی که برخلاف ضوابط یا به شکلی نادرست در صندوق انداخته باشند و قابل شمارش نباشد