مخمجلغتنامه دهخدامخمج . [ م ُ خ َم ْ م َ ] (ع ص ) رجل مخمج الاخلاق ؛ مرد تباه خو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مخماشلغتنامه دهخدامخماش . [ م ِ ] (اِخ ) مخماس (به معنی پنهان ) شهر سبطبن یامین که در جنگ شاول و یوناتان با فلسطینیان مشهور شد. این نقطه به مسافت 5 میل به شمال اورشلیم است و آثار ستونها و استخرهای باستانی در آنجا مشاهده میشود. (از قاموس کتاب مقدس ).