مخملکلغتنامه دهخدامخملک . [ م َ م َ ل َ ] (اِ) در اصطلاح پزشکی مرضی است حاد و ساری و همه گیر که به واسطه ٔ اگزانتم (جوشهای سرخ رنگ زیر جلد) مخصوص متعاقب با پوسته ریزی و انانتم (جوشهای سرخ رنگ در پوشش داخلی لوله های گوارشی ) و آنژین مشخص است . عامل این مرض نوعی استرپتوکوک می باشد، و دارای سمی ا
مخملکفرهنگ فارسی عمیدنوعی بیماری عفونی واگیردار که معمولاً در کودکان بروز میکند و با تب، لرز، گلودرد، و جوشهای چرکی قرمزرنگ همراه است.
مخملکفرهنگ فارسی معین(مَ مَ لَ) [ ع - فا. ] (اِ.) بیماری واگیردار که عامل آن یک نوع استرپتوکوک است و دارای سمی است که تولید دانه های قرمزی می کند.
مخملکگویش اصفهانی تکیه ای: maxmalak طاری: maxmalak طامه ای: maxmalak طرقی: maxmalak کشه ای: maxmalak نطنزی: maxmalak
مخملکگویش کرمانشاهکلهری: maxmal̆ak گورانی: maxmal̆ak سنجابی: maxmal̆ak کولیایی: maxmal̆ak زنگنهای: maxmal̆ak جلالوندی: maxmal̆ak زولهای: maxmal̆ak کاکاوندی: maxmal̆ak هوزمانوندی: maxmal̆ak
گل افشانلغتنامه دهخداگل افشان . [ گ ُ اَ ] (اِ مرکب ) در تداول مردم خراسان ، مخملک یا سرخک یا آبله مرغان را گویند.
دیکلغتنامه دهخدادیک . (اِخ ) جورج فردریک متولد 1881م . طبیب امریکایی . وی با همکاری زوجه اش استرپتو کوگ مولد مخملک را جدا کرد و در 1924 م . سرومی برای این بیماری تهیه نمود و آزمون پوستی معروف به آزمون دیک را برای تشخیص استعد
شری زدهلغتنامه دهخداشری زده . [ ش َ را زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مبتلا به شرا و مخملک شده . (ناظم الاطباء). رجوع به شری شود.