مدارکلغتنامه دهخدامدارک . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مدرک . رجوع به مَدَرک شود. || اسناد و اوراق رسمی یا معتبر. اسناد و اوراقی که در ادارات یا محاکم مورد لزوم و قبول باشد: مدارک ثبت نام ، مدارک تحصیلی ، مدارک ازدواج . || حواس پنجگانه . (فرهنگ فارسی معین ). || مآخذ. (یادداشت مؤلف ). منابع.- <sp
مدارک حسابداریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی سابداری، ضمایم اسناد، اوراقبهادار، سندمالکیت، سوابق و مدارک، پیشینه چک، سفته، برات، اسکناس، پول، سندمالکیت برگۀ مخارج، گزارش تنخواه، فاکتور، صورتحساب برگۀ سهام، گواهینامۀ موقت سهام
مدارک سفرtravel documentationواژههای مصوب فرهنگستانگشتبرگ و دیگر مدارکی که به مسافر امکان میدهد تا از خدمات گردشگری و اطلاعات مربوط به آنها بهرهمند شود
مدارکةلغتنامه دهخدامدارکة. [ م ُ رِ ک َ ] (ع ص ) زنی که از جماع سیر نشود. (منتهی الارب ). زنی که از مرد سیر نشود. (از متن اللغة).
مدارکةلغتنامه دهخدامدارکة. [ م ُ رَ ک َ ] (ع مص ) پیاپی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دارک فلان الشی ٔ دراکا و مدارکة؛ اتبع بعضه علی بعض ، و دارک صوته و الطعن ؛ تابعه . (اقرب الموارد)؛ پیروی کرد فلان بعض آن چیز را بر بعض آن ؛ پیروی کرد آن مرد بانگ را. (از ناظم الاطباء). || اندریافتن . (زوزنی ).
مدارکةلغتنامه دهخدامدارکة. [ م ُ رِ ک َ ] (ع ص ) زنی که از جماع سیر نشود. (منتهی الارب ). زنی که از مرد سیر نشود. (از متن اللغة).
مدارکةلغتنامه دهخدامدارکة. [ م ُ رَ ک َ ] (ع مص ) پیاپی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دارک فلان الشی ٔ دراکا و مدارکة؛ اتبع بعضه علی بعض ، و دارک صوته و الطعن ؛ تابعه . (اقرب الموارد)؛ پیروی کرد فلان بعض آن چیز را بر بعض آن ؛ پیروی کرد آن مرد بانگ را. (از ناظم الاطباء). || اندریافتن . (زوزنی ).