مدرسیلغتنامه دهخدامدرسی . [ م ُ دَرْ رِ ] (حامص ) شغل و عمل سبق گفتن و درس گفتن . (ناظم الاطباء). مدرس بودن .
حافظ موسی احمدلغتنامه دهخداحافظ موسی احمد. [ ف ِ سا اَ م َ ] (اِخ ) او راست : علم تدبیرالصحة، و آن در مصر بطبع رسیده و کتابی مدرسی است .
تعلیمفرهنگ مترادف و متضاد۱. آموزش، پرورش، تربیت ≠ تعلم ۲. درس ۳. مدرسی ۴. یاد ۵. بارآوردن، پروراندن، پروردن، پرورش دادن، تربیت کردن