مدرنلغتنامه دهخدامدرن . [ م ُ رِ ] (ع ص ) حطب مدرن ؛ هیمه ٔ خشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یابس . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || جامه ٔ چرکین . || چرکین گرداننده . || شترانی که علف ریزه ٔ خشک را چرند . (آنندراج ).
مدرنفرهنگ فارسی عمید۱. هر آنچه به زمان حال و دورۀ معاصر مربوط است.۲. هرآنچه مطابق با یافتههای علمی، فنی، و هنری روز دنیا باشد.۳. هرآنچه به امکانات رفاهی نو و پیشرفته مجهز باشد.
مدارینلغتنامه دهخدامدارین . [ م َ رَ ] (اِخ ) تثنیه ٔ مدار، در حالت نصبی و جری به معنی دو مدار و منظور مدار رأس السرطان و مدار رأس الجدی است . رجوع به مدار شود.
مدرنفقلغتنامه دهخدامدرنفق . [ م ُ رَ ف ِ ] (ع ص ) شتاب کننده در رفتار و سیر. (ناظم الاطباء). پیش درآینده و شتابی کننده در رفتار و نیک رونده . (آنندراج ): ادرنفق ؛ اقتحم و تقدم ، اسرع و هملج ، مضی فی السیر. (متن اللغة).
مدرنقعلغتنامه دهخدامدرنقع. [ م ُ رَ ق ِ ] (ع ص ) آنکه طعام مردمان جوید و دشنام دهد . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه از مردمان انعام و احسان گیرد و در عوض دشمنی کند آنان را. (ناظم الاطباء). مدرقع. (متن اللغة). رجوع به مدرقع شود. || به شتاب گریزنده از سختی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از
مدرنیستلغتنامه دهخدامدرنیست . [ م ُ دِ ] (فرانسوی ، ص ) آنکه طرفدار و دلبسته ٔ چیزهای تازه و شیوه های بدیع است . رجوع به مُدِرن شود.
مدرنیسملغتنامه دهخدامدرنیسم . [ م ُ دِ ] (فرانسوی ، اِ) طرفداری از شیوه ها و چیزهای تازه و بدیع و مد روز و جدید، و دلبستگی به راه و رسم های تازه باب شده . رجوع به مدرن شود.
مدرنیسمفرهنگ فارسی عمید۱. تفکر مبتنی بر پرهیز از ارزشهای سنتی و گرایش به عقاید و نگرشهای نو.۲. گرایشی در هنر که بر رها کردن سبکها و شیوههای سنتی و تکیه بر برداشتهای فردی تٲکید میکند.
مدرنفقلغتنامه دهخدامدرنفق . [ م ُ رَ ف ِ ] (ع ص ) شتاب کننده در رفتار و سیر. (ناظم الاطباء). پیش درآینده و شتابی کننده در رفتار و نیک رونده . (آنندراج ): ادرنفق ؛ اقتحم و تقدم ، اسرع و هملج ، مضی فی السیر. (متن اللغة).
مدرنقعلغتنامه دهخدامدرنقع. [ م ُ رَ ق ِ ] (ع ص ) آنکه طعام مردمان جوید و دشنام دهد . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه از مردمان انعام و احسان گیرد و در عوض دشمنی کند آنان را. (ناظم الاطباء). مدرقع. (متن اللغة). رجوع به مدرقع شود. || به شتاب گریزنده از سختی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از
مدرنیستلغتنامه دهخدامدرنیست . [ م ُ دِ ] (فرانسوی ، ص ) آنکه طرفدار و دلبسته ٔ چیزهای تازه و شیوه های بدیع است . رجوع به مُدِرن شود.
مدرنیسملغتنامه دهخدامدرنیسم . [ م ُ دِ ] (فرانسوی ، اِ) طرفداری از شیوه ها و چیزهای تازه و بدیع و مد روز و جدید، و دلبستگی به راه و رسم های تازه باب شده . رجوع به مدرن شود.
مدرنیسمفرهنگ فارسی عمید۱. تفکر مبتنی بر پرهیز از ارزشهای سنتی و گرایش به عقاید و نگرشهای نو.۲. گرایشی در هنر که بر رها کردن سبکها و شیوههای سنتی و تکیه بر برداشتهای فردی تٲکید میکند.