ترجمه مقاله

مدمغ

modammaq

۱. ناراحت؛ رنجیده.
۲. (اسم، صفت) [قدیمی] خودخواه؛ متکبر.
۳. [قدیمی] ساده‌لوح؛ احمق: ◻︎ ای مُدَمّغ عقلت این دانش نداد / که خدا هر درد را درمان نهاد (مولوی: ۳۰۷).

۱. آزرده، دمغ، ناراحت، اخمو
۲. پرنخوت، خودبین، خودپسند، خودخواه، کانا، متفرعن، مغرور

ترجمه مقاله