مدهشلغتنامه دهخدامدهش . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) درحیرت افکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دهشت آورنده . آشفته کننده . سرگردان نماینده . بی هوش کننده . (ناظم الاطباء). هولناک . مایه ٔ حیرت . ترسناک . نعت فاعلی است از ادهاش . رجوع به ادهاش شود.
مدهشلغتنامه دهخدامدهش .[ م ُ دَهَْ هَِ ] (ع ص ) مُدهِش . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تدهیش . رجوع به مُدْهِش و تدهیش شود.
مدهشدیکشنری عربی به فارسیباور نکردني , غيرقابل قبول , افسانه اي , شورانگيز , مهيج , احساساتي , موثر , حسي
مدحصلغتنامه دهخدامدحص . [ م َ ح َ ] (ع اِ) خانه ٔ سنگخوار. (منتهی الارب ). آشیانه ٔ مرغ سنگخوار. (ناظم الاطباء). مفحص . (متن اللغة) (اقرب الموارد).
مدعصلغتنامه دهخدامدعص . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) گرمازده ٔ هلاک شده یا آنکه پایش از گرما دریده و آماسیده باشد. (منتهی الارب ) (ازمتن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به ادعاص شود.
مدعسلغتنامه دهخدامدعس . [ م َ ع َ ] (ع اِ) مطمع. (متن اللغة) (اقرب الموارد). امیدگاه . (منتهی الارب ). محل طمع. (ناظم الاطباء). || (اِمص ) جماع . (منتهی الارب ) (متن اللغة).
مدعسلغتنامه دهخدامدعس . [ م ِ ع َ ] (ع ص ) نیزه که بدان زنند. (منتهی الارب ). رمح که با آن طعنه فرودآرند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). یا نیزه ٔ سختی که تا نشود و نخمد، وهو الاصم . (از متن اللغة). نیزه ٔ میان آکنده . (مهذب الاسماء). ج ، مداعس . || مرد بسیار نیزه زن . (منتهی الارب ). طعان