مدوکلغتنامه دهخدامدوک . [ م ِدْ وَ ] (ع اِ) آن سنگ که بدان مشک سایند. (مهذب الاسماء). سنگ صلایه . سنگ بوی سای . (منتهی الارب ). سنگی که با آن طیب سایند و آن را مدوک عطار هم گویند. (از متن اللغة).
مدوکلغتنامه دهخدامدوک . [ م ِ ] (اِ) درتداول مردم کرمان و فارس ، مدو. سوسک های خرمائی رنگ بالدار که در جاهای مرطوب می زیند. رجوع به مدو شود.
مذوقلغتنامه دهخدامذوق . [ م َ ] (ع ص ) چشیده شده . (یادداشت مؤلف ).- مذوقات ؛ چشیده ها. (فرهنگ فارسی معین ). مقابل مبصرات و مسموعات و مشمومات و ملموسات . (یادداشت مؤلف ).|| مذیق ؛ شیر آمیخته با آب .(یادداشت مؤلف از بحر الجواهر).
مضؤوکلغتنامه دهخدامضؤوک . [ م َ ] (ع ص ) زکام زده و گرفتار زکام . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مدولغتنامه دهخدامدو. [ م ِ ] (اِ) در تداول مردم کرمان ، سوسک قهوه ای رنگ بالدار. مدوک . رجوع به مدوک شود.
شاتولاگرانژلغتنامه دهخداشاتولاگرانژ. [ ت ُ ] (اِخ ) دهی واقع در دپارتمان ژیروند ، شرابهای سرخ آن (مدوک اعلی ) شهرت دارد.
شاتولاتورلغتنامه دهخداشاتولاتور. [ ت ُ ] (اِخ ) محلی در کمون پویاک واقع در دپارتمان ژیروند شراب سرخ آن از بهترین شرابهای مدوک بشمار است .
شاتو هوبریونلغتنامه دهخداشاتو هوبریون . [ ت ُ هَُ ب ِ ی ُ ] (اِخ ) نام تاکستان بوردله (از دپارتمان ژیروند) که یکی از بهترین انواع شراب سرخ مدوک محصول آن است .