مدیدلغتنامه دهخدامدید. [ م َ ] (ع ص ) کشیده . دراز. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). طویل . (متن اللغة) (اقرب الموارد). ممدود. (اقرب الموارد). درازبالا. (دستور الاخوان ). گویند: مدیدالقامة، مدیدالجسم ، مدیدالعنق . (از متن اللغة). ج ، مُدُد : عدد آن مدد عمر تو باد
مدیدفرهنگ فارسی عمید۱. کشیدهشده؛ دراز.۲. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن.
مدیدفرهنگ فارسی عمیدمداد؛ مُرکب: ◻︎ چون رخت را نیست در خوبی امید / خواه نِه گلگونه و خواهی مدید (مولوی: لغتنامه: مدید).
مدیدانلغتنامه دهخدامدیدان . [ م َ ] (اِخ ) نام دو گره است بر پشت عارض یمامه . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
درازفرهنگ مترادف و متضاد۱. بلندقامت، بلند، دیلاق، سروقامت، طویل ۲. طولانی، متمادی، مدید ۳. کشیده، ممتد ≠ کوتاه
مدیدانلغتنامه دهخدامدیدان . [ م َ ] (اِخ ) نام دو گره است بر پشت عارض یمامه . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
رمدیدلغتنامه دهخدارمدید. [ رِ ] (ع ص ، اِ) خاکستر بسیار نرم . (از متن اللغه ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رمدد شود.
تمدیدلغتنامه دهخداتمدید. [ ت َ ] (ع مص ) کشیدن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیک کشیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || آماسیدن . باد کردن . ورم کردن . رجوع به ابن البیطار و ترجمه لکلرک ذیل عنب شود.
دورۀ تمدیدextension periodواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمانی که پس از دریافت تقاضای تداوم چراغ سبز به طول مدت چراغ سبز اضافه میشود